25 خرداد 1403 - رمان دونی

روز: 25 خرداد 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آس کور

رمان آس کور پارت 162

      واقعی بودن آن لحظه و آن حرف ها را با گوشت و پوست و استخوانش حس کرد.   سراب تمام آن لحظات را زندگی کرده بود، آنقدر ها هم با او غریبه نشده بود که درد ریشه دارش را حس نکند.   چرا ایستاده بود؟ چرا نزدیکش نمیشد؟ تا همینجا هم زیادی صبر نکرده بود؟   دیگر

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 47

      و ساقی ساکت شد، با تک خنده ای به رزی که اخم هایش بیشتر از این درهم نمی‌رفتند سلام داد و دستش را دراز کرد و گفت: – بابا سوگولیم که شدی   رز بی علاقه دستی داد و میکائیل لب زد: – کیا اومدن سر قرار با یزدان   – والا نمی‌دونم سر میز بازی بودم

ادامه مطلب ...
رمان فئودال

رمان فئودال پارت 51

            پسرها سفره را پهن کردند، قیصر سبزی را چنگ زد و یک مشت سبزی در دهانش چپاند، اعتقاد داشت سبزی باید دهان آدم را پر کند وگرنه سبزی که کم باشد لذت نمی‌دهد.   – بز که نیستی قیصر ! آروم بخور یواش. سهم خودته داداش!   قیصر ارام خندید ، مادرش گوشت و

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 302

        من و عسل ریز ریز خندیدیم و سامیار گفت: -بخور عزیزم..نفستو نگه دار یهو بده بالا..   خنده ی من و عسل بیشتر شد و سوگل چشم غره ای به سامیار رفت: -ممنون از راهنماییت..   بعد دوباره به لیوان نگاه کرد و با اکراه جرعه ای ازش خورد و باز نالید: -خیلی بد مزه اس..

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 59

    * * *   در اتاق را بسته بود مشغول تعویض لباس هایش بود و صدای هاکان همچنان می آمد   بیخیال نشده بود   داشت از وجنات رفیق عزیزش میگفت   فرحان ، مردی که طبق گفته‌های هاکان از آن دست مردهای بود که تمام وقتش صرف کار ورزش و تفریح میشد   میگفت در طول عمر

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 254

            کسی مثل لاله می‌توانست زندگی خوبی داشته باشد اگر چنین نمیکرد و زندگی دیگری را هم به هم نمیزد.   _ تو فکری…   نگاهم را به محمد دادم، داشت هنداونه‌ را در حوضچه میشست، هوا خنک شده بود جدیدا، بهار دیوانه سر بازی گرفته بود، گاهی گرم تابستانی و گاهی سرد پاییزی و

ادامه مطلب ...