رمان آس کور پارت 164
حامی تکخند ناباوری زده و دست مشت شده اش را روی لبهایش فشرد. سخت بود قبول اینکه تمام زندگی ای که تاکنون داشته زیر ذره بین مردکی دیوانه بوده. سراب دست روی پای حامی گذاشته و با اینکار میخواست به او بفهماند که حالش را درک میکند و کنارش است. اما حامی حالا