رمان غرق جنون پارت 9
از شدت شرم و خجالت داشتم میمردم و عامر برای بار هزارم مردانگی اش را ثابت کرد. با اینکه لایق شنیدن آن حرفها نبود اما سر پایین انداخت و بمیرم برای آن عرق شرمی که صورتش را پوشاند. _ حق با شماست، من روم تا عمر دارم پیش شما سیاهه. بی احترامی تلقی نکنین، فقط