روز: شهریور ۱۰, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان هامین

رمان هامین پارت ۱۶۶

        سرمو براش تکون دادم.   _ باشه.   _ امروز آدم‌های زیادی اینجان… یه سری ها دوست و یه سری ها دشمنن… توی مهمونی به این ابعاد نمیشه حضور همه رو به راحتی کنترل کرد پس ممکنه یه سری آدمای بی‌ربط‌هم پیدا بشه… دورو اطراف سرگردون نشو.   _ خب.   حرفشو قبول کردم اما توی

ادامه مطلب ...
رمان ملورین

دانلود رمان ملورین پارت ۶۲

        یه جورایی مثل تهدید عوض شدن زندگیم بود، انگار دیگه قرار نبود محبت پدر مادرم و بچشم. دیگه قرار نبود اونا من و دوست داشته باشن!         گوشه گیر شده بود و دیگه از اون ملورین سرزنده خبری نبود.         تا این که یه شب که می‌خواستم بخوابم بابام اومد

ادامه مطلب ...
دانلود رمان کافه ترنج

دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که      

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت ۳۰۲

            وقتی چشم باز کردم سرم سنگین بود، خواستم دستم را بردارم تا پیشانی‌ام را بگیرم اما دستم گیر کرده بود، نگاه به پایین دادم، با دیدن قباد که دستم را گرفته و چشمانش بسته بود اخم کردم.   به یکباره دستم را بیرون کشیدم که چشم باز کرد، بیدار شدنم انگار برایش معجزه بود

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت ۴۱

      امیر کنارش رفت و درست پشت سرش قرار گرفت… از توی آینه با شیفتگی نگاهش کرد… موهایش را به پشت سرش برد و جای کبودی روی گردنش را طرف آینه چرخاند و سپس رویش را بوسید…   -من چطور شب رو بدون تو سر کنم رستا…؟!   رستا چشم بست و سعی کرد نفس های عمیق بکشد

ادامه مطلب ...
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت ۹۳

        با صدای لرزانی این را گرفت و میخواست دنیز را مقصر نشان دهد اما کاملاً مشخص بود که این اتفاق تحت تاثیر قرارش داده! دستان لرزان و چشمانش که مدام پر و خالی میشد، نماینگر همین بود!۷۳۷ لحظهای دلش سوخت… به هر حال او هم یک پدر بود اما کارهای این مرد خانوادهاش را ویران کرده

ادامه مطلب ...