رمان هامین پارت 166
سرمو براش تکون دادم. _ باشه. _ امروز آدمهای زیادی اینجان… یه سری ها دوست و یه سری ها دشمنن… توی مهمونی به این ابعاد نمیشه حضور همه رو به راحتی کنترل کرد پس ممکنه یه سری آدمای بیربطهم پیدا بشه… دورو اطراف سرگردون نشو. _ خب. حرفشو قبول کردم اما توی