14 شهریور 1403 - رمان دونی

روز: 14 شهریور 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

دانلود رمان روابط

دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 43

        آخرین ظرف را هم توی کابینت گذاشت و سمت سایه برگشت. -وای کمرم شکست… چقدر ظرف بود…؟!     سایه هم کمر راست کرد و با غرولندی گفت: این خودشیرین یهو کجا رفت…؟!     رستا حواسش جمع شد. نگاه سایه کرد و بلند شد… از آشپزخانه بیرون رفت و سرکی توی سالن کشید اما مونا

ادامه مطلب ...
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 98

        -کـی بهـت گفـت دنبـال مـن بیـای؟ بـا چـه اجـازهای؟! با صدای فریاد و ناگهانی آشنا شانه هایم بالا پرید و شوکه سر پایین بردم. شهراد در حالی که به شدت فریاد میکشید مقابل یک زن غریبه ایستاده بود. -با تـوام حرف بـزن سلـیطه مـگـه بهـت نـگفـتم حـق نـداری نـزدیـک بشـی؟ مـگـه نگفتـم؟! صدای فریادهایش در کوچه

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 304

            _ درست میگین دکتر، ازین به بعد بیشتر مراقبشم…   پوزخندی زدم که دست خودم نبود، دکتر هرچه برداشت کرد، با خنده رو به قباد گفت:   _ ظاهرا یه دل رنجور دارین که باید به دستش بیارید، خانمای باردار روحیه‌ی حساس‌تری دارن، تنهاتون میذارم!   از کنار تخت برخاست و در کسری از

ادامه مطلب ...
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 97

        کرده بود را هضم کرد و تشخیص داد، دیگران به کنار گاهی حتی از من هم کناره میگرفت و هیچوقت دیگر اینگونه در آغوشم نیامد! اما حال جوری که انگار شهراد عزیزترینش است به او چسبیده بود! و نمیتوانستم که بگویم حق ندارد!861 این مرد بزرگترین ناجی خواهرم بود… این مرد دریا را از بیشتر در

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 343

        دلارای بی توجه به آن ها سمت پله ها دوید   تحمل نگاه های سنگینشان را نداشت   صدای آلپ‌ارسلان را می‌شنید که دستور میداد :   _ حورا ، امروز نامزدی پسرِ عبدلحمیده بعد از‌ مراسم میان اینجا نمیخوام نبودِ جمیله حس شه برای بچه‌ها ترجمه کن حواسشونو جمع کنن     وارد اتاق شد

ادامه مطلب ...