رمان حورا پارت 333
پیراهن را که کامل پایین نداد مشکوک نگاهش کردم. پایین تخت نشست و به شکمم خیره شد، با لبخند دستش روی ترکهایش حرکت کرد، رگهای مشخص و سرخ که نشان از نازک شدن پوست شکمم بود. نوازشش آنقدر حس خوب داد که دخترکم لگد زد. از دردش نالهای کردم و آن قسمت را