انتقام یا عشق؟(خون اشام) پارت سی و سه
نگاهی ب سابین انداختم ک در پوست خودش نمیگنجید و بعد نگاهی ب مادرش ک او نیز کمی رضایت مند ب نظر میمود انداختم. -سینره بهتره یکم بیشتر راجب جشن بگی! نظرت چیه؟ خستم بود خسته تر از اونی ک ب فکر رابطن یا حتی جشن باشم. نگاهی سر سری بهش انداختم و گفتم -جشنی ساده باشه ولی ولی ازتون