رمان وهم پارت 28
-شوهر یکی از موکلامه. البته موکل سابقم. سری تکون داد و بدون اینکه نگاهم کنه،گفت: -دیگه اینورا پیداش نمیشه. همه چیز در اطراف این مرد،به شکل عجیبی مرموز بود. به چهره جذابش نگاه دوختم. زخم روی ابروش،بی نهایت چهره اش رو جدی تر نشون می داد. چشماش رو بسته بود و دو انگشتش رو کنار ابروش گذاشته و دورانی