رمان آتش شیطان Archives - صفحه 4 از 11 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان آتش شیطان

رمان آتش شیطان119

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥               آزاد بود که بالاخره بعد این چند روز، یه خبری ازش شده بود و پیامی با مضمون ” دوشنبه می‌بینمت خوشگله! ” فرستاده بود.   دوباره به کار قبلیم برگشتم و نفهمیدم ساعت چند، همونجا رو برگه ها خوابم برد.   تا دوشنبه سعی کردم هر نوع اطلاعاتی راجع به الوندی

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 118

🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️     #آتش شیطان 😈       – اطلاعات من مطمئنه جناب محب، شما بیشتر نگران ورودمون به خونه و دسترسی به اون اطلاعات باش!   – من اندازه موهای سرم تو اون خونه رفت و آمد داشتم، بیشترین چیزی که بخوام بدونم راه های ورود و خروج اون عمارت بزرگه!   – خوبه، منم جای اطلاعات رو

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان 117

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             انگار برای دایان هم روز متفاوتی بود!   نگاه بی تفاوتی به میز آشپزخونه انداخت. وقتی کارش تموم شد، کتش رو پوشید و گفت:   – شرمنده؛ چچمن باید زودتر برم کارخونه.   دلم فریاد میزد مخالفت کنم و مانع رفتن به سرکارش اونم با شکم گرسنه بشم!   اما زبونم از

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت116

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             با ملافه دورم، از جا بلند شده و به سمت حموم رفتم. حالا که خواب از سرم پریده بود، حدالعقل دوش می‌گرفتم!   ملافه رو همون جا پشت در انداخته و بدون نگاهی به عقب، وارد حموم شدم.   در رو به حسب عادت باز گذاشتم. چون همیشه تو خونه تنها بودم،

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 115

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             وقتی سکوتش طولانی شد و حرفی نزد، خودم جوابم رو گرفتم!   حتی سعی نکرد منو از افکارم دور کنه یا به دروغ بگه این احساسات رو بهم داره!   پوزخند تلخی زدم. قبل از اینکه راجع بهش بفهمم، حتی به تظاهر و دروغ هم نگفته بود که دوستم داره، اما پس

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت114

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥                   به عادت همیشه، سرم روی سینش بود و به صدای آروم و منظم قلبش گوش میدادم.   فکرم درگیر حرف هامون بود. دایان هم بیدار بود و گاهی نفس های عمیق می‌کشید.   نمی‌دونستم چی فکر اونو درگیر کرده بود که نمی‌ذاشت بعد از این فعالیت شدید، استراحت کنه!

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت113

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             بالاخره بعد از نیم ساعت ترافیک باز شد و تونستیم حرکت کنیم.   دایان هم با سرعت رانندگی می‌کرد تا زودتر برسیم. وقتی جلو آپارتمان خونم نگه داشت، به سمتش چرخیده و تشکری کردم.   می‌خواستم پیاده بشم که دستم رو نگه داشت و گفت:   – دعوتم نمی‌کنی بیام بالا؟!  

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت112

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             بی توجه به من، دوباره مثل دوتا پسر بچه به جون هم افتاده بودن.   گلوم رو صاف کرده و صداشون کردم تا توجهشون بهم جلب بشه.   – آقایون محترم؟   وقتی نگاه هردوشون به سمتم چرخید، ادامه دادم:   – اجازه هست؟!   وقتی سکوت و توجهشون رو دیدم، نفس

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 111

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             دختر زیر سیگاری اورد و با ناز فراوون مقابل دایان گذاشت و ازش پرسید دیگه به چیزی احتیاج نداره؟   بیشتر خندم گرفتم و سعی کردم با پوشوندن دهنم، جلوش رو بگیرم.   دختره نمی‌خورد بیشتر از بیست سال داشته باشه، اما چنان لوندی تو حرکات و حرفاش ریخته بود که حتی

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت110

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش‌ شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥         #پارت248             دایان بالاخره سکوت رو شکست. پوزخند صدا داری زد و با همون نگاه خیره، گفت:   – مغرور ترین و گرون ترین مدل شرکت قطعا برای سرگرمی یا خیرخواهی به همچین مسئله ای نفوذ نمی‌کنه! دلیل اصلیت چیه آقای کاشف؟؟   آزاد برخلاف اون ابتدا که کمی

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت109

🔥🔥🔥🔥🔥♥️♥️♥️♥️ 🔥🔥🔥🔥🔥♥️♥️♥️♥️ تو این چند روزی که از اون شب گذشت، مصمم تر و با انگیزه بیشتری دنبال آتویی از پدرزن دایان گشتم. برخلاف چیز هایی که دایان و آزاد پیدا کرده بودن، تونستم مدارک محکمه پسندی پیدا کنم. میتونستم مثل همیشه حتی خودم مدرک تراشی کنم تا پروندش سنگین تر بشه، جوری که مو لای درزش نره! اما کم

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت108

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             وقتی به میز برگشتم خداروشکر کسی پیگیر دیر اومدنم نشد.   همه مشغول غذاشون بودن. تا آخرین لحظه ای که تو رستوران بودیم سعی کردم به سمت میزشون نگاه نکنم، که موفق هم بودم.   شام رو دونگی حساب کردیم و از رستوران خارج شدیم.   دم در مژگان به هممون دست

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت107

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             چند ثانیه ای بهش اهمیت ندادم تا خودش خسته بشه بره، اما وقتی دیدم از سر راهم کنار نمیره، سرم رو بالا اورده بهش خیره شدم.   با نگاهی عمیق و موشکافانه بهم خیره شده بود و کنار نمی‌رفت.   – مشکلی پیش اومده جناب محب؟!   بلافاصله بعد از تموم شدن

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 106

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             همه به سمت دایان برگشتن، اما من خشک شده به رو به رو نگاه می‌کردم.   اینجا چیکار می‌کرد؟؟ منو چطوری پیدا کرده بود؟!   نکنه به تلافی دیشب، آبرومو جلو بچه ها ببره! با مکث به سمتش برگشتم که دیدم مستقیما با یه لبخند کج، بهم خیره شده.   بقیه دخترا

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 105

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             حاضر و آماده از دفتر خارج شدم. حدود نیم ساعت دیر شده بود، اما نمی‌تونستم پرونده رو نصفه ول کنم.   وقتی وارد سالن اصلی شدم، از سکوتش متعجب نشدم. اصولا همه زود میرفتن.   نگاهی به میز منشی ها انداختم تا رستمی رو پیدا کنم، اما خبری ازش نبود.   داشتم

ادامه مطلب ...