رمان آتش شیطان پارت 142

16 دیدگاه
🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️           ترمز وحشتناکی کرد و سپس صدای مردی بلند شد که اسم ” دایان ” رو فریاد می‌کشید.   با چشمای گرد شده به دایانی…

رمان آتش شیطان پارت 141

6 دیدگاه
♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️   #پارت328             – تونستم محل قرار و ساعت ملاقاتشون رو بفهمم خانوم، ولی خیلی خطرناکه که بخواید تنها برین. لطفا اجازه بدین منم…

رمان آتش شیطان پارت 140

8 دیدگاه
♥️🔥🔥🔥♥️🔥🔥🔥♥️🔥🔥🔥♥️             با اسمی که روی اسکرین گوشی افتاده بود لبخندی روی لبم نشست.   – سلام خانوم شبتون بخیر.   – سلام کیا پیداش…

رمان آتش شیطان 139

3 دیدگاه
♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥               قهقه ای زد و جواب داد:   – وااای تابش تو عالی دختر! اصن عشق کردم وقتی اینطوری وحید رو سوسک کردی…

رمان آتش شیطان پارت 138

23 دیدگاه
🔥🔥♥️♥️🔥🔥♥️♥️🔥🔥♥️♥️             به محض خروجمون از ساختمون، وحید که انگار منتظرمون بود، به سمتمون حمله کرد و فریاد کشید:   – هرزه من کی دست…

رمان آتش شیطان پارت 137

3 دیدگاه
♥️🔥♥️🔥♥️   ♥️🔥♥️🔥♥️   ♥️🔥♥️🔥♥️       نگاهش رو به سرعت ازم گرفت و گفت:   – لازم نکرده خودم تنهایی باهاش ملاقات می‌کنم. اینکه همون شب هم همراه…

رمان آتش شیطان پارت 136

7 دیدگاه
♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥             با لبخندی از هردوشون جدا شده و به دایانی که دم در منتظر ایستاده بود، ملحق شدم.   تو راه با همه سرسری…

رمان آتش شیطان پارت 135

2 دیدگاه
🔥🔥♥️♥️🔥🔥♥️♥️🔥🔥♥️♥️             – حالا چیشده مگه؟! یه سیگار باهم کشیدن دیگه. عجیب تر اینه که من از خیلی وقته ندیده بودم حامد سیگار بکشه!  …

رمان آتش شیطان پارت 134

10 دیدگاه
♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥             مامان هم مثل من، چند ثانیه مبهوتِ جواب زیبای دایان شد و بعد از اون قهقه ای از خوشی سر داد.   همین…

رمان آتش شیطان پارت 133

بدون دیدگاه
♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️           کنار دایان واقعا خوش می‌گذشت! نه تکبر بیش از حد داشت و نه لوده رفتار می‌کرد!   به رفتار موقر و مردونه ای داشت…

رمان آتش شیطان پارت 132

4 دیدگاه
♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥             نگرانیش رو درک می‌کردم، اما الان برای شنیدن این نصیحت ها خیلی دیر بود!   مگه من می‌تونستم تو این مسیر تنهاش بذارم؟!…

رمان آتش شیطان پارت 131

9 دیدگاه
♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥             با حرفی که زد، سر حامد و مامان هم زمان، به سمتم چرخید.   بلاجبار لبخندی زده و حینی که دستش رو می‌فشردم،…

رمان آتش شیطان پارت 130

9 دیدگاه
♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥             باهم از اتاق خارج شده و‌ وارد جمع شدیم. مامان کنار حامد جاگیر شد و من هم روی تک صندلی کنارشون، نشستم.  …

رمان آتش شیطان پارت 129

7 دیدگاه
♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥             وقتی به باغی که کمی خارج از شهر بود رسیدیم، باهم از ماشین پیاده شده و به زن و مردی که برای خوشامد…

رمان آتش شیطان پارت 128

3 دیدگاه
🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️   مکثی کرد و با لحن ملایم تری ادامه داد:             حرف های زیادی برای گفتن داشتم اما نمی‌خواستم به زبون بیارم! نه الان…