رمان آتش شیطان Archives - صفحه 6 از 11 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان آتش شیطان

رمان آتش شیطان پارت89

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥     #پارت_89😈❤️‍🔥🔥       تو هوا شورت رو قاپید و روی تختش پرتش کرد.   – من و خونه رو ول کن. برم‌ چایی بذارم، توهم تا اون موقع بگو چیا پیدا کردی.   صندوقچه و کاغذ هارو از کیفم خارج کرده و کنارم روی کاناپه گذاشتم.   شالم رو از روی سرم برداشته و دستی

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت88

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥               انگار صدای باز و بسته شدن در رو شنید که پرسید:   – صدای ماشین بود!؟ کجایی این موقع شب تابش؟! مگه خونه دایان نبودی؟!؟؟   قبل از جواب دادن به آزاد، به راننده گفتم راه بیوفته فعلا تا مسیر رو بهش بگم‌.     – تو هنوزم منو تعقیب میکنی؟!

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان87

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥         به در نیمه بازش نگاه می‌کردم اما جرئت کامل باز کردن و دیدن اون چیزی که داخلشه رو نداشتم.   میتونستم از اول هم به دایان اعتماد نکنم!   میتونستم به چیز هایی که جلوی چشمم رژه میرفت بیشتر توجه کنم!   اما چیشد که به اینجا رسیدم؟! عشق تو نگاه اول؟!   اصلا

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 86

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥     پارت_86😈❤️‍🔥       هر کلمه ای که از دهنش خارج میشد انگار به عمق وجودم نفوذ می‌کرد و تو عمیق ترین قسمت قلبم می‌نشست!   مگه میشد همچین هدیه با ارزش و خاصی بگیرم و احساساتی نشم!؟   کیف رو روی میز گذاشته و صندلی دایان رو به سمت خودم چرخوندم.   قبل از اینکه

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 85

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان 😈»🔥♥️♥️♥️🔥     #پارت_85👀❤️‍🔥       عقب عقب شروع به حرکت کرد و منو به سمت همون میز وسط کشوند.   من رو روی صندلی که گوشه سمت راست بود، نشوند. به سمت چوب لباسی گوشه سالن رفت و تو همون حین گفت:   – شرمنده یکم اینجاها بهم ریخته ست. از آخرین باری که بهش سر

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 84

    قبول کرده و سوییچ ماشین رو به صولت دادم. بعد از رفتن صولت، من و دایان هم سوار شدیم.   راه افتاد و به سمت مسیری که مقصدش رو نمی‌دونستم، روند.   – فکر نمی‌کردم رانندگی کنی!   – اینطوری نیست که بلد نباشم، فقط وقت و حوصله کافی ندارم! هیچکی به صبوری صولت نمی‌تونه این ترافیک ها

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 83

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             کمی دیگه هم با مامان، با ندا صحبت کردیم تا آروم تر بشه.   نمیدونم کی حامد پذیرایی رو ترک کرد، اما وقتی سرم رو بالا اوردم، دیگه تو جمع نبود.   تازه تونستم به نفس و خاله هم نگاهی بندازم. هردو مغموم به ندا نگاه می‌کردن.   کاش امشب همینجا می‌موندن

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 82

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش‌شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥     #پارت-82❤️‍🔥💥       سینی رو روی میز وسط گذاشتم. لیوان آب قند رو هم به خاله دادم تا کم کم به خورد ندا بده.   کنار مامان که منتظر به حامد خیره بود، نشسته و دستم رو روی زانوش کذاشتم.   وقتی به سمتم برگشت، با صدای آرومی گفتم:   – مامان حامد هیچ وقت کار

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت81

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥   #پارت_81         ترسیده به سمت مامانی که نگران از آشپزخونه با هول و ولا خارج شده بود نگاه کردم.   با بلند شدن دوباره صدای جیغ، سریع به نفس گفتم:   – نفس من باید برم بعدا بهت زنگ میزنم!   گوشی رو قطع کرده و با مامان به سمت باغ دویدیم.   از

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت80

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥     #پارت_80💥❤️‍🔥       غذا رو کنار هم خوردیم. وقتی تموم شد داوطلبانه از جا بلند شده و مشغول جمع‌ کردن میز و گذاشتن ظرفای کثیف تو‌ ماشین ظرفشویی شدم.   از مامان و سیمین خانوم خواستم هیچ کدوم از جا بلند نشن و کمی استراحت کنند.   بعد از گذشت یک ربع، بالاخره کارها تموم

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 79

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥   #پارت _79       لقمه ای که داشت برای خودش آماده میکیرد بین زمین و هوا، تو دستش خشک شد.   نگاهش رو تا چشمام بالا اورد و چند ثانیه ای بی حرف فقط بهم خیره شد.   بالاخره به حرف اومد: – چرا اینو می‌پرسی؟!   شونه ای بی‌خیال بالا انداختم، اما از درون برای

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 78

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥         با اینکه خواسته عجیبی بود، اما دیگه باهاش مخالفتی نکردم.   دایان هم تو تخت بهم پیوست و مشغول بوسیدن نقطه به نقطه بدنم‌ شد.   کنار هر بوسه ای که می‌کاشت، چندین بار هم قربون صدقه‌ام می‌رفت، جوری که غرق لذت بودم و قشنگ حس می‌کردم رو ابرام!   واقعا حس لذت بخش

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 77

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان» 🔥♥️♥️♥️🔥           به سرم زد از آزاد راجع بهش بپرسم. این آدم فضول که آمار همه چیز رو داشت و میدونست، قطعا راجع به این موضوع هم یه اطلاعاتی داشت!   رو یه قسمت از فیلم که قیافه مرده بیشتر مشخصه، نگه داشته و ازش عکس گرفتم.   عکس رو برای آزاد فرستاده و

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 76

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥   پارت_76💥❤️‍🔥         مشغول شدم و طبق دستور پختی که پیدا کرده بودم وسایل رو آماده کردم.   به غیر از چیز هایی که گفته بود، خودم قارچ و ذرت و نخود فرنگی هم به موادش اضافه کردم. مامان همیشه اینطوری درست میکرد و خوشمزه تر بود.   در قابلمه رو که گذاشتم، زنگ خونه

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 75

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥     #پارت_75❤️‍🔥💥       – از وجود اون دفترچه خبر داشتی؟!   – میدونستم که سحر خاطرات روزانش رو یادداشت میکنه، اما هیچ وقت نسبت بهش کنجکاو نشده بودم.   – از وجود اون تعقیب کننده چطور؟ خبر نداشتی؟! سحر هیچ اشاره ای بهش نکرده بود؟!   – نه اصلا! حتی من هیچ وقت سحر رو

ادامه مطلب ...