رمان آتش شیطان پارت74
🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥 با همون بهتم از حرفایی که امیر زده بود و پدرزن دایان، از اتاقش خارج شدم که نگاهم به دایان و صولت پشت سرش افتاد. چرا همچین چیز مهمی رو بهم نگفته بود؟؟ چطور توقع داشت با این پنهون کاری ها، من از اتهامش تبرعهاش کنم؟!؟! با عصبانیت قدم به