رمان آس کور

رمان آس کور پارت 93

4 دیدگاه
        هنوز هم در وادی انکار به سر میبرد. دلخوری حامی به شب هم نمیرسید و نیازی نبود آن را در بوق و کرنا کند.   _…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 92

2 دیدگاه
        با وجود ناراحتی اش از سراب، باز هم تمام حواسش پی او بود. در را که باز کرد کناری ایستاد تا اول سراب وارد خانه شود.…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 91

3 دیدگاه
        فشاری به تن خشک شده ی سراب وارد کرد و زیر لب غرید:   _ شیطونه میگه بزنم فکشو بیارم پایین، الله اکبر! بریم دیگه چرا…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 90

6 دیدگاه
        قبل ترها دختری که در تصوراتش قرار بود برای ادامه ی زندگی همراهی اش کند، دختری شبیه نگار و تمام دخترانی که قبلا میشناختشان بود.  …
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 89

7 دیدگاه
        آمده بود که دنیای تیره و تار دخترکش را رنگ بپاشد. گفته بود او را خوشبخت ترین دختر دنیا میکند و چند وقتی میشد که کارش…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 88

1 دیدگاه
        میخواست بگوید هستم، تا آخرش… من هم در کنارت بهترین خودم خواهم شد… اما سکوت پیشه کرد چرا که خسته بود از دروغ بافتن ها و…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 87

6 دیدگاه
        اشک به چشمانش نیشتر زد و با قلبی مالامال از غصه، لبخندی به تلخی روزگارش زد.   _ من واقعا…   حرف زدن با وجود بغضی…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 86

2 دیدگاه
        انتظار جا خوردنش را داشت اما رسا باز هم غافلگیرش کرد. مقابل نگاه پر استرس مادرش، نیشخندی زد و گفت:   _ اما در حدی نیست…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 85

3 دیدگاه
        _ وای خاک به سرم! هیچی ندیدم هیچی ندیدم!   زمزمه ی خجالت زده ی حاج خانم هر دویشان را دستپاچه کرد. سراب بلافاصله سمت سینک…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 84

6 دیدگاه
        نیم نگاهی سمتش انداخت و پوزخندی زد. در سکوت کارش را از سر گرفت و حامی هم با لبخند کنارش ایستاد.   _ بازم که داری…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 83

7 دیدگاه
        مچ دستش میان انگشتان حامی قفل شد و شماتت گر نگاهش کرد. نیشخند تخس و چشمان حق به جانبِ همچون روزهای اولش، روی اعصاب بود.  …
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 82

2 دیدگاه
      حاج خانم رو به سراب چشمکی زد و تای ابرویش را بالا برد. سراب ریز خندید و فین فین کنان سر در گریبان فرو برد.   نمیخواست…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 81

1 دیدگاه
        قرارداد اجاره را فسخ کردند، خانه ای که از بودن درونش بیزار بود را پس دادند، لوازم کهنه ای که دیدنشان روحش را می آزرد رد…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 80

3 دیدگاه
        «وقت» ی که میگفت در کسری از ثانیه رسید و گوشش را پیچیده شده میان انگشتان حامی یافت.   آخی تصنعی گفت و دست حامی را…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 79

1 دیدگاه
      سراب پوزخندی زده و با لحنی لج درآر گفت:   _ همسایه ها رو انداختی به جونم که گوشمالیم بدی، اما بقیه رو واسه مراقبت ازم بسیج…