رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت ۴۸
حرکات آهسته و پرنازش روی مخ امیر بود چون که بیشتر می خواست…! دستش را از کمر دخترک بالا آورد و پشت گردنش گذاشت. سرش را محکم گرفت و جوری که دوست داشت، بوسید… حرکاتش توام با خشونت دلنشینی بود که رستا حتی نمی توانست درست همراهی کند اما امیر هیچ چیز