رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 2
مامان خنده اش گرفت. -خدا ذلیلت نکنه مگه تقصیر منه…؟! -پس تقصیر کیه که طرف رو خوابونده توی آب نمک…؟! یه گوشه چشم نشون بده ستاره خانوم تا بلکه شما هم از مجردی دربیای…!!! -من به همین زندگیم راضی ام…قصد ازدواج ندارم…! دماغ چین دادم… -عین دخترای بیست ساله شدی که دارن ناز