رمان خان زاده جلد دوم Archives - صفحه 3 از 3 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان خان زاده جلد دوم

رمان خان زاده جلد دوم پارت 6

رمان خان زاده جلد دوم پارت 6

  مونس و زمین گذاشت رو بهش گفت: _ برو بابایی برو بازی کن من با مامانت حرف بزنم. به صورتش زیاد نگاه نمکردم تا صورتم رو نبینه اما اون به سمتم اومد و انگشتش را زیر چونم گذاشت و سرمو بالا گرفت و گفت: _ مونس گفت مادرم اینجا بوده … باز حرفی زده؟؟ گفتم این حرفا چیه که

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد دوم پارت 5

رمان خان زاده جلد دوم پارت 5

  برای ناهار که رفتیم لب به غذا نزدم سرمو با غذا دادن به مونس گرم کردم . توی سکوت فقط به فکر رفتم دنبال یه نقشه بودم یه راهی که بتونم این بازی عجیبی که راه انداخته بودن من پیروز بشم. من بتونم دستشونو رو کنم و واقعیت هر چیزی که هست و برملا کنم. اما واقعا چطوری؟ دست

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد دوم پارت 4

رمان خان زاده جلد دوم پارت 4

دخترکم روی تخت فلزی گوشه اتاق خوابیده بود و من نگاهم به گوشیم بود و منتظر تماس اهورا بودم می دونستم که زنگ میزنه درسته که منو دخترم براش ارزشی نداشتیم اما اون عادت کرده بود که ما کنارش باشیم . شکی نداشتم وقتی بفهمه ما از اونجا رفتیم به شدت عصبی میشه و منم همینو میخواستم میخواستم عصبیش کنم؛

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد دوم پارت 3

رمان خان زاده جلد دوم پارت 3

  نفسم بند اومد! تموم وجودم از شدت عصبانیت می لرزید اما باید این زنیکه رو می شوندم سر جاش. دوست نداشتم بفهمه تونسته منو زمین بزنه. باید نشون میدادم یه زن قوی و یه مادر خوب برای بچمم. لبخند زدم و خیلی صمیمی گفتم _من از زندگیش میرم بیرون نگران نباش! جایی که منو نخوان نمی مونم، مثل بعضیا

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد دوم پارت 2

رمان خان زاده جلد دوم پارت 2

  مونس رو که خوابیده بود بوسیدم و از اتاق بیرون رفتم. مثل هر روز دویدم تو بغلش و شاهرگش و بوسیدم. موهام و باز کرد و سرش و بینشون فرو کرد و گفت _موهات بوی زندگی میده! همه چیز مثل همیشه عادی بود…یه ربع توی اتاق مونس بود و بعد براش شام کشیدم و دوتایی خوردیم. اما یه چیزی

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد دوم

رمان خان زاده جلد دوم پارت یک

  #خان_زاده  #پارت1 #جلد_دوم فصــل دوم رمــــان جـــذاب خـــانزاده    مقدمه: تصور کن همه چیز خوب داره پیش میره! من کناره تو و دخترمون خوشحالم و این زندگی پر از آرامش و از هر چیزی بیشتر دوست دارم. اما دست سرنوشت بی رحم تر از این حرفاس که اجازه بده هم چنان این آرامش پایدار بمونه. اگه این سرنوشت بی

ادامه مطلب ...