رمان دختر حاج آقا

رمان دختر حاج آقا

24 دیدگاه
  دختر حاج آقا  آخرین دونه ی سیر رو که دهنم گذاشتم، شیشه پراز آب سرکه اش رو انداختم تو سطل آشغال کنار در رستوران و با یه آروغ طولانی…