رمان دونی

دسته‌بندی: رمان دلوین

رمان دلوین

رمان دلوین پارت 5

#پارت_5 •┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•   هردو خوب می‌دانستند موس موس این جماعت همه به اعتبار پدر او بود   هرچه که بود تا یک سال پیش پدرش جزو مهم ترین کارخانه داران و آدم های با نفوذ این کار  محسوب میشد   که هنوز هم هیچ کس از ورشکستگی یک شبه و دق کردنش خبر نداشت ؛ جز او و مردک رذل

ادامه مطلب ...
رمان دلوین

رمان دلوین پارت 4

#پارت_4 •┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•   مراسم خیمه شب بازی امشبشان هم کم کم در حال اتمام بود …     با اینکه در جمع سهام دار ها و کله گنده های کارخانه دار نشسته بود اما تمام حواسش پی فرناز بود که کمی‌آن طرف تر روی راحتی نشسته و با سادگی تمام درحال عشوه ریختن برای پسر گرگ تر از پدرِ ،

ادامه مطلب ...
رمان دلوین

رمان دلوین پارت 3

#پارت_3   •┄┄┄┄┄┅•🌚🤍•┅┄┄┄┄┄•   مانند همیشه جمعیت مرفهین بی‌درد مشغول عیش و نوششان هستند و گه گاهی هم در مورد کار نطقی میکنند   سپندار با دیدنش از دور جام توی دستش را به سلامتی اش بالا میگیرد و مثل همیشه ناچار‌ به حفظ ظاهر است …!‌‌‌   گاهی فکر میکرد اگر مادرش را در زندگی اش نداشت سپندار را

ادامه مطلب ...
رمان دلوین

رمان دلوین پارت 2

#پارت_2 •┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•   فرناز که حال این روز های رفیقش را بخوبی درک می‌کرد دستش را به نشانه ای هم دردی روی شانه اش قرار می‌دهد   _ میدونم عزیزم ولی چاره ایم داشتی مگه ؟‌‌ به این فکر کن اگر اون مردکُ راضی نکنیم ممکنه بری زندان مرسا!   دستی در هوا تکان می‌دهد و کتفش را از دست

ادامه مطلب ...
رمان دلوین

رمان” دلوین “پارت 1

#پارت_1 •┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•   رژ سرخ رنگ آتشینش را با دست و دل بازی تمام روی لب های قلوه ای اش می کشد و کمر راست میکند…‌ !   مقابل آینه قدی اتاق می ایستد و ظاهر جدیدش را خوب برانداز میکند … !   لباس مشکی و بلند فرناز تن ظریفش را به خوبی  قاب گرفته بود   بی اغراق

ادامه مطلب ...