رمان رئیس مغرور من پارت 32

3 دیدگاه
  _هی خوشگل خانوم مطمئن باش تو رو از سر راهم برمیدارم ، آریا مال منه و برای همیشه هم مال من میشه! با خونسردی بهش خیره شدم و گفتم:…

رمان رئیس مغرور من پارت 31

9 دیدگاه
  از اتاق خارج شدم به سمت پایین رفتم بچه ها رو به سختی خوابونده بودم ، با دیدن آریا که تو تاریکی نشسته بود لامپ رو روشن کردم و…

رمان رئیس مغرور من پارت 30

6 دیدگاه
  _این خانوم و آقا باهات انگار دارند عزیزم آریا به سمتمون برگشت با دیدن من برای یه لحظه جا خورد اما زود خودش رو جمع و جور کرد و…

رمان رئیس مغرور من پارت 29

8 دیدگاه
_اون دختره ی احمق هم حسابش رو میرسم تا دفعه بعدی یاد بگیره اراجیف بهم نبافه _آریا لطفا با فاطمه کاری نداشته باش اون قصدی نداشت به چشمهام خیره شد…

رمان رئیس مغرور من پارت 28

9 دیدگاه
با صدای تقریبا عصبی پرسید: _اینجا چیکار میکنی!؟ _صدات داشت میومد داد میزدی ترسیدم اومدم ببینم چخبر شده! کلافه موهاش رو چنگ زد پی در پی داشت نفس عمیق میکشید…

رمان رئیس مغرور من پارت 27

6 دیدگاه
  بدون توجه به شنیدن حرفم من رو بیشتر به سمت خودش کشید و رو به آرسین بدون هیچ خجالتی گفت: _چه خوب منم باهات کار داشتم میخواستم بیام دیدنت…

رمان رئیس مغرور من پارت 25

2 دیدگاه
  با دیدن برگه ها قلبم داشت از جاش کنده میشد یعنی واقعا من اینارو امضا کرده بودم _خوب! با شنیدن صدای آریا عصبی به سمتش برگشتم و داد زدم:…

رمان رئیس مغرور من پارت 24

2 دیدگاه
  _میخوام تو شرکت من مشغول به کار بشی و یه خونه هست که میتونی اونجا زندگی کنی ماهانه پول اجاره اش رو از حقوقت کم میکنم! با شنیدن حرف…

رمان رئیس مغرور من پارت 23

بدون دیدگاه
  آریا چجوری میتونست انقدر راحت احساسات من رو خورد کنه و راحت از کنارش رد بشه یعنی انقدر بی ارزش شده بودم براش دیگه نمیتونستم تحمل کنم که بیشتر…

رمان رئیس مغرور من پارت 22

10 دیدگاه
  نصف شب شده و من اصلا خوابم نمیبرد آریا هنوز از مهمونی برنگشته بود دلم داشت مثل سیر و سرکه میجوشید داخل اتاق خواب روی تخت نشسته بودم و…

رمان رئیس مغرور من پارت 20

3 دیدگاه
  بلند شد روبروم ایستاد با لحن گستاخانه ای گفت: _میدونی عزیزم من چرا برگشتم اونم خونه ی آقاجونی که تحقیرم کرد و به بدترین شکل من و از ارث…