
رمان فئودال پارت 68
هردو خوشحال شدند، نریمان برای گلین تعریف کرده بود که دوستش قیصر عاشق دختری شده است. هردو تبریک گفتند و قیصر عزم رفتن کرد، نریمان دستش را دور کمر گلین حلقه کرد و شقیقه ی زن را آرام بوسید. – سیب سرخم… گلین آرام خندید و سرش را روی سینه ی مرد گذاشت، نریمان