رمان محله ممنوعه پارت آخر6 خرداد 140133 دیدگاه -از ظهر که اومدي خونه، خیلی گرفته اي. دیشبم نیومدي و موندي بیمارستان. حالت خوبه؟ -ممنون. سلام می رسونم. -جدي پرسیدم حسام. حالت خوبه؟ به پهلو خوابیدم رو تخت…
رمان محله ممنوعه پارت 155 خرداد 140130 دیدگاه -چیه ترسو؟ از چهار تا قبر می ترسی؟ دوباره نگام به سمت اون قبر کشیده شد. فرید گفته بود قبرستون اجنه. علی گفته بود جنا با خون اون پسره…
رمان محله ممنوعه پارت 144 خرداد 140111 دیدگاه -حسش می کنم._آخرین کاري که براي آزاد شدن قدرتت باید بکنی، آزاد گردن نیروي توي این گردنبنده. اینو هیچ کس بهت نگفته چون کسی دوست نداره تو تمام قدرتتو…
رمان محله ممنوعه پارت 133 خرداد 14019 دیدگاه احمقانه اي می کردیم، علی بود که همه چیزو درست می کرد و مثه یه پدر که مراقب بچه هاي سه سالشه، مراقبمون بود. حالا با ازدواج کردنش، جاي…
رمان محله ممنوعه پارت 122 خرداد 140114 دیدگاه علی که از اتاق رفت بیرون، سیا گفت: -شب میاي خونه من؟ -نه میرم خونه خودمون. -غلط کردي. میاي خونه من. حال ندارم دوباره بیام جنازه تو از رو…
رمان محله ممنوعه پارت 111 خرداد 14012 دیدگاه سفیدي نداشت. دستاشو دور گردنم حلقه زد اما قصد خفه کردنم رو نداشت. سرمو بالا آورد و به سرامیکا کوبید. درد بدي تو سرم پیچید. قبل از اینکه بتونم…
رمان محله ممنوعه پارت 1031 اردیبهشت 14013 دیدگاه -تنها کسی می تونه قدرت خاموش شده رو فعال کنه که اونو خاموش کرده باشه. که در مورد تو اون فرد پدرته. اما جز پدرت، منم می تونم این…
رمان محله ممنوعه پارت 930 اردیبهشت 14017 دیدگاه -یه لحظه صبر کن. من هنوز اسمتو نمی دونم. -آرشیدا. می تونی آرشیدا صدام کنی. اومد و دقیقا جلوم ایستاد: به بعد هر شب ساعت 10 ،میارمت اینجا. سعی…
رمان محله ممنوعه پارت 829 اردیبهشت 14014 دیدگاه درو که باز کردم، هجوم رنگ صورتی، چشممو زد. ابرو هامو درهم کشیدم و نگاهی به اطراف انداختم. تا به حال تو اتاق سیما نیومده بودم. البته چیز خاصی…
رمان محله ممنوعه پارت 728 اردیبهشت 140127 دیدگاه تمام این مدت که حرف می زد، من و سیا ساکت بودیم. جفتمون مثه مونگلا نگاش می کردیم. واقعا درك این چیزا در مورد پدر و مادرم، سخت بود.…
رمان محله ممنوعه پارت 627 اردیبهشت 140117 دیدگاه با داد سیا چشمامو باز کردم… من رو اون صندلی داغون تو حیاط باراد نشسته بودم و بچه ها اطرافم ایستاده بودن. هیچ خبري از اون زن سفید پوش…
رمان محله ممنوعه پارت 526 اردیبهشت 14016 دیدگاه -حسام. بیدار شو. زود از پله رفتم پایین و وارد اشپزخونه شدم. مامان که دهنشو باز کرده بود و می خواست دوباره داد بزنه، با دیدن من گفت: -میمیري…
رمان محله ممنوعه پارت 425 اردیبهشت 140111 دیدگاه یه پوفی کردم و از پنجره به خیابون خیره شدم. اخر سر با تهدید هاي بابا و سام و مامان مجبور شدم بعد مرخص شدنم، همراهشون راه بیوفتم. البته…
رمان محله ممنوعه پارت 324 اردیبهشت 140122 دیدگاه -من می دونم که تو رفتی و همه ي وسایل خونه رو درست کردي. -من؟ من درستش کردم؟ -اره دیگه ممنون. بعد دوباره منو در اغوش کشید. این چرا…
رمان محله ممنوعه پارت 223 اردیبهشت 14015 دیدگاه -من گفتم برو حموم خودتو بشور. نگفتم برو اون تو بخواب که. اخه یه کیسه کشیدن و شامپو زدن این همه وقت می بره؟ خیره خیره نگاهش می کردم…