دسته‌بندی: رمان نفوذی

رمان نفوذی پارت 10

رمان نفوذی پارت 10

  نگاهمو از شبنم گرفتم و به جلو نگاه کردم… ماشین مشکی رنگی بود… از این ماشین خفنا که اسمشون نمیدونستم… عصبی ی ابرومو بالا دادم و گفتم: بزار ی دوتا حرف بزنم بهش وگرنه دلم خنک نمیشه… شبنم ماشین خاموش کرد و گفت: وایسا منم بیام… با هم از ماشین پیاده شدیم من قدمی جلو تر با سمت ماشین

ادامه مطلب ...

رمان نفوذی پارت 9

  نگاه نکردم کی و تماس وصل کردم.. -الو؟ -الو سلام،تو هنوزی خوابی؟ بیدار شو بابا…الان میام دنبالت .. دستی به صورتم کشیدم و گفتم: بیای دنبالم؟! برای چی؟ -بریم خونه چند تا از دوستای باران،ببینیم دوستاش خبری ازش ندارن… -وای خدا…اصلا حواسم به باران نبود.. باش،فعلا -فعلا تماس قطع کردم ، پتو کنار زدم و بلند شدم به طرف

ادامه مطلب ...

رمان نفوذی پارت 8

  …بهروز کمی مکث کرد و ادامه داد: پسری به اسم ارمان و دختری به اسم هانا داره… رییس بخوایید امار همدستاشم براتون در میارم؟ مسیح دستی به موهاش کشید و گفت: نه ..نیازی نیست …میتونی بری… :::::مسیح::::: من کسی نیستم که هر کسی ضربه ای بهم زد این کاروشو بدون جواب بزارم! میلاد رضایی بازی که با من شروع

ادامه مطلب ...
رمان نفوذی پارت 7

رمان نفوذی پارت 7

  از کنارم رد شد و رفت طبقه ای پایین… اینقدری که از این یاشار میترسم از مسیح نمیترسم … این خیلی زیرک و باهوش تر از مسیح!… باید با دقت کارمو انجام بدم که کسی شک نکنه بهم… ولی این یاشارم کاراش خیلی مشکوک ! نمیدونم چی تو سر این میگذره… ولی هر طور شده باید سر از کار

ادامه مطلب ...

رمان نفوذی پارت 6

  با نگاه هیزی که داشت گفت: -عه..تازه اومدم که نگاهی به سر تا پام انداخت و با همون نگاهش گفت: -بد مصب عجب هیکلی هم ساخته! -چشمتُ گرفته؟! با خنده پوزخندی بهش زدم و از کنارش رد شدم چند قدم زیادی ازش دور نشده بودم که با حرفی که زد همونجا ایستادم -چقدر میخوای؟ برا یه شب برا من

ادامه مطلب ...
رمان نفوذی پارت 5

رمان نفوذی پارت 5

  رو به مامان با لب های اویزون گفتم: مامان خب منم حوصلم سر میره توی خونه،ولی تقصیر شبنم ..منو وسوسه میکنه که برم بیرون… هنوز جملم تموم نشده بود که شبنم از در اشپز خونه اومد داخل و معترضانه گفت: اسممو شنیدم که اسممو اورد؟ چی تقصیر شبنم؟ هانا خانم من نیستم داشتی پشت سرم غیبت میکردی؟ چشامو ریز

ادامه مطلب ...
رمان نفوذی پارت 4

رمان نفوذی پارت 4

  فردا دوباره بهش زنگ میزنم ببینم چرا دختر گور به گور شده گوشیش خاموشِ؟؟ منم نگران کرده الکی! گوشی روی تخت پرت کردم، دیگه از بی خوابی داشت سرم منفجر میشد و خوابیدم‌. “میلاد” _پس فردا جنس هارو وارد میکنه؟! _اره ،جاساز کردن توی عروسک ها _اینطور که میبینم خیلی حرفه ای و دقیقِ! نباید دستِ کم بگیریمش. بزار

ادامه مطلب ...
رمان نفوذی پارت 3

رمان نفوذی پارت 3

  “هانا” بعد از خدافظی از سوگل،شبنمُ رسوندم خونه‌ و ماشینُ به سمت خونه روندم. تو فکر این بودم که حالا به مامان چی بگم؟ راستشو بگم؟ آره راستشو میگم،میگم حواسم به ساعت نبود. امیدوارم قانع بشه!   ************* ماشینُ توی پارکینگ پارک کردم و ماشینو قفل کردم. خم شده بودم داشتم بند کفشامو باز میکردم. دقیق ۹۰ درجه خم

ادامه مطلب ...
رمان نفوذی پارت 2

رمان نفوذی پارت 2

_اره پسرش توی ایران کاراشو ردیف میکنه _کینطور،پس آمارِ این پسرشم برام در بیار _حله و صدای بوق آزاد توی گوشم پیچید گوشی به دستم ضرب گرفتم باید بفهمم نقشت چی و چی تو سرته! “هانا” غرزنانه رو به شبنم گفتم: _بلند شو بریم بیرون که حوصلم سر رفته. شبنم پوزخندی زد و گفت: _مگه تو حوصلم به خرج میدی؟!

ادامه مطلب ...

رمان نفوذی پارت 1

“رمان نفوذی” ژانر: عاشقانه نویسنده : الهه کرامتی “به نام انکه جانم در دست قدرت اوست” #مقدمه (آیا چیزی در مخیلهٔ آدمی می گنجد که قلم بتواند آن را بنگارد،اما جان صادق من آن را برای تو ترسیم نکرده باشد چه حرف تازه ای برای گفتن مانده است یا چه چیز تازه ای برای نوشتن که بتواند عشق مرا یا

ادامه مطلب ...