رمان نفوذی پارت آخر4 مهر 140023 دیدگاهبا حرف بهروز دلم هُری ریخت انگار که گوشام اشتباهی شنیدن باشن بهت زده و ناباور نگاهی به یاشار کردم که اونم نگاهم کرد و از نگاهش میتونستم بفهمم که…
رمان نفوذی پارت 5524 شهریور 140023 دیدگاهمو به مو حرفاشو گوش می کردم و ادامه داد : -از اول بگم؟ -آره -داستان زندگی من و مسیح و خلافکار شدنمون از جای شروع شد که خونه ای…
رمان نفوذی پارت 5422 شهریور 140023 دیدگاه(یاشار) باید حرف دلمو به هانا می زدم یا اونم حس متقابل به من داشت یا پَسم می زد اعتراف کردم شاید پَسم می زد ولی بعدا حسرت الانو نمی…
رمان نفوذی پارت 5318 شهریور 14007 دیدگاه°هانا° کارهای عمارت تموم شده بود و من زود تر از آیلین و شبنم به اتاق رفته بودم تا گردنبندِ صدفی رو تمام کنم و به بهونه ای دادن گردنبند…
رمان نفوذی پارت 5218 شهریور 1400بدون دیدگاهبه آیلین و شبنم گفتم که حرفای مسیح و یاشار شنیدم و این دو خلافکارِ قلابی پلیس هستن، هر دوشون باورشون نمی شد؛ آیلین می گفت پس چرا ما رو…
رمان نفوذی پارت 5116 شهریور 14001 دیدگاهفرهاد با چشم های که درشت شده بود بلند شد و به سمت اون ادم هیکلی رفت و لب زد : -پلیسا چی؟؟ ادمش بیرون رفت و فرهاد هم دنبالش…
رمان نفوذی پارت 5012 شهریور 14007 دیدگاهپووفی از سر کلافی کشیدم و مأیوس به سمت تختم رفتم و دراز کشیدم.. باید سعی می کردم خودمو به هانا وابسته نکنم و بیشتر از این دلبسته نشم بهش،…
رمان نفوذی پارت 4912 شهریور 1400بدون دیدگاهبعد از درست کردن اتیش همه به شکل دایره دور اتیش نشستیم و مشغول حرف زدن بودیم که ترانه گفت بچه ها بیاین شجاعت و جرعت بازی کنیم بچه ها…
رمان نفوذی پارت 4810 شهریور 14004 دیدگاهاز کنارم گذشت و به سمت آسانسور رفت و منم پشت سرش رفتم و در حالیکه وارد آسانسور می شد گفت : -تو فکر کن پلیسم.. داخل آسانسور…
رمان نفوذی پارت 4710 شهریور 1400بدون دیدگاه:::میلاد::: همراه پلیس رفتیم به عمارت فرهاد ولی کسی اونجا نبود! همه جا رو زیر و رو کردن ولی هیچ سرنخی نبود ادم های که باهاش معامله کرده بودن…
رمان نفوذی پارت 4631 مرداد 14009 دیدگاهبعد از رفتن دانیال و تینا بچه ها هم تعجب کرده بودن هم با کنایه پشت سر دانیال و تینا حرف می زدن.. مسیح که عصبی بود و شات پشت…
رمان نفوذی پارت 4528 مرداد 14005 دیدگاه-ولی قیافه ی تینا خیلی دیدنی بود، کم مونده بود دو شاخ بالا سرش سبز بده! -حالا اینکه اولشه.. صحنه ای اصلی هنوز مونده دستمو گذاشتم روی میز…
رمان نفوذی پارت 4428 مرداد 1400بدون دیدگاهانگار منو که اینجوری دید کمی تعجب کرد ولی بازم اخم کرد و گفت : -بیا پایین آقا یاشار منتظرته.. پالتو پشمی که رنگ مختلط مشکی و قهوه…
رمان نفوذی پارت 4323 مرداد 1400بدون دیدگاهاز اینکه شران منو خطاب قرار داده بود تعجب کردم و با خودم گفتم خدا به خیر بگذرونه! انگار زبونم قفل کرده بود که بگم من هانام ولی به زور…
رمان نفوذی پارت 4220 مرداد 1400بدون دیدگاهچیزی نگفتم و فقط با نفرت و عصبانیت نگاهش می کردم که فکمو رها کرد و بلند شد سر پا.. هشدار آمیز انگشتشو جلو صورتم تکون داد و گفت :…