رمان گاهوک

رمان گاهوک پارت 3

23 دیدگاه
        *       با حس کشیده شدن خطوط روی سینه‌م لای‌ پلک هام رو باز کردم.   تو خواب و بیداری چهره‌ی خندون یه زن…
رمان گاهوک

رمان گاهوک پارت 2

1 دیدگاه
            چیزی نگفت و فقط خیره نگاهم کرد.   لبخندی زد و کوتاه بهش نگاه کردم، چهره ساده اما زیبایی داشت. چشم های قهوه‌ای رنگ…
رمان گاهوک

رمان گاهوک پارت 1

4 دیدگاه
        پک کوتاهی به سیگارم زدم و مثل بقیه آدم‌ های حاضر تو مهمونی فریاد کشیدم.   -قوطیا رو تل بده چونکه سپی نمیخواد تو رل بره…