رمان گرداب پارت 49
پلک محکمی زدم و لبم رو گزیدم: -چرا؟.. شونه ای بالا انداخت و دستش رو که دور کمرم بود حرکت داد و اروم کمر و پهلوم رو نوازش می کرد… دلم میخواست جیغ بزنم که زودتر ادامه بده اما اون متفکر به روبرو خیره شده بود و کمر من رو نوازش می کرد…. انگار حواسش اینجا نبود و رفته