رمان گرداب پارت 271
لبخند نرم نرمک روی لبم نشست و دلم براش پر کشید.. چقدر خوشگل و متفاوت احساساتش رو نشون میداد و چقدر لحن بی قرار و پر حرارتش رو دوست داشتم…. امروز اصلا ندیده بودمش و همین یک روز انقدر دلتنگم کرده بود… اگه باهاش نمی رفتم تهران و چند روز نمیدیدمش، قرار بود به