رمان فقط برای من بخون پارت آخر 2.8 (6)

13 دیدگاه
ازش پرسیدم : به کی زنگ می زنی ؟ اریا لبخند زدو گفت : الان می فهمی !!! بعد شروع کرد به احوالپرسی گرم با کسی که پشت خط بود الو مادرم سلام -………… ممنون همه چی خوبه ماهم خوبیم -…………… ارتا که با محنا سر گرمه دارن خودشونو واسه…

رمان فقط برای من بخون پارت 9 5 (1)

بدون دیدگاه
زد تا باهام حرف بزنه مرتیکه راحت اقرار کرد که دزدی می کرده به قول خودش داشته حقشو از ما پولدارا می گرفته حالا هم فردا دادگاهیشه به خاطر این کلافه بودم خانومی حالا فهمیده بودم چرا جهانرو اومده بود اونجا و اون حرفا رو می زد پس دزدیش رو…

رمان فقط برای من بخون پارت 8 5 (1)

بدون دیدگاه
-لبامو جمع کردم چند لحظه مکث کردم و گفتم : باشه ولی بگم من خوب نمی رقصما !!! اریا بلند شد و دست منو گرفت و گفت : منم یکی مثل تو با اریا به سمت جمعیت در حال رقص رفتیم من رقصم کلا اروم بود حالا حتی اگه موزیک…

رمان فقط برای من بخون پارت 7 4 (2)

بدون دیدگاه
از اتاق خارج شدم پالتومو تنم کردم کسی توی راهرو نبود سریع از رستوران خارج شدم نزدیک رستوران یه پارک محلیه کوچیک دیده بودم اخر شب بود یکمی می ترسیدم ولی چاره ای نداشتم موبایلمو از کیفم در اوردم و به ارتا اس زدم با این مضمون ( می رم…

رمان فقط برای من بخون پارت 6 5 (1)

بدون دیدگاه
به خونه هامون هم زنگ زدم ولی کسی جواب نداد هر طور شده باید با هامون صحبت می کردم اها یادم افتاد حتما ستاره خبری از هامون داره سریع خونه ی ستاره رو گرفتم کسی جواب نداد و تلفن رفت رو پیغامگیر گوشی تلفنو با خشم خاموش کردم و کوبیدم…

رمان فقط برای من بخون پارت 5 5 (1)

1 دیدگاه
به گوشه گوشه ی خونه سر زدم و همه چیزو با چشمام اسکن کردم من تو این خونه خاطراتی داشتم من تو این خونه عاشق شده بودم به طرف اتاق خواب رفتم خیلی اروم رو تخت و مرتب کردم دوباره همه چیو چک کردم مانتومو تنم کردم و کلیدای هامون…

رمان فقط برای من بخون پارت 4 5 (2)

بدون دیدگاه
صدای خان جون بلند شد که گفت : خجالت بکش شرم نمی کنی فقط مونده منه پیرزن تو اتاق یه تازه عروس دوماد میکروفون بزارم و صداشون و بشنوم عسل گفت : خان جون یه بار اشکالی نداره به هر حال خیال خودتون راحت می شه از من گفتن بود…

رمان فقط برای من بخون پارت 3 5 (1)

بدون دیدگاه
ولی من که فامیلیم شمس نیست از امشب تا مدت محدود خانوم شمس هستی بازم هامون این محدود بودن رو به رخ کشید از ناراحتی زیاد دیگه چیزی نگفتم به فرودگاه که رسیدیم هامون از اطلاعات پرواز پرسید تا ببینه پرواز بدون تاخیر می شینه یا نه که جواب رسید…

رمان فقط برای من بخون پارت 2 5 (1)

بدون دیدگاه
– شما زیاد به چشمام توجه نکنید بعضی وقتها قاطی می کنه دیگه چیزی نگفت منم سرمو به سمت شیشه چرخوندم و داشتم از ترافیک شهرم لذت می بردم جلوی خونمون که رسیدیم کولمو از صندلی عقب برداشتم به هامون گفتم – ممنون که رسوندید و ببخشید بخاطر من صدمه…
رمان فقط برای من بخون

رمان فقط برای من بخون پارت اول 3 (2)

بدون دیدگاه
فقط برای من بخون نویسنده : mansi1982  ژانر : عاشقانه ، همخونه ای    رو سنگ قبر اب ریختم گلهای که خریده بودمو پرپرکردم این جا خونه ی مادرم بود مادری عزیز ونمونه مادری عاشق مثل تمام مادرای ایرانی مادری که 4ماهه منو تنها گذاشته و رفته پیش پدرم و…