رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 12
بدون دیدگاه
-عزیز دستت درد نکته خیلی خوشمزه بود…!!! عزیر لبخند مهربانی برایم زد… -نوش جان عزیز دلم… سایه هم تشکری کرد که مورد لطف و مهربانی اش قرار گرفت… آقا جان نگاهی بین من و سایه کرد و گفت: کارتون به کجا رسید…؟! زودتر…