رمان صدای سکوت Archives - صفحه 2 از 2 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان صدای سکوت

صدای سکوت پارت هشتم

بعد از اینکه گوشی رو قطع کردم آلارم گوشیم به صدا  در اومد، وقت دارو خوردنم بود. دستم رو به سمت میز کوچولویی که کنار تختم بود بردم و قرص هام رو توی دستم ریختم. اروم و با احتیاط از روی تخت بلند شدم تا برم آب بخورم. خداروشکر خونه‌ی ما پله نداشت داشتم تو لیوان آب می‌ریختم که یکی

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت هفتم

سه روز از روزی که رفتیم بستنی خوردیم میگذره و من بدجوری مریض شدم و مدرسه نرفتم. سپهر از پویا جزوه ها رو می‌گرفت و به من میداد من هم بعد از نوشتنشون به سپهر میدادم تا به پویاپسشون بده. حوصلم به شدت سر رفته بود و کاری هم نمیتونستم انجام بدم. گلوم درد میکرد و تمام بدنم کوفته بود!

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ششم

کاوه – رجاییان پشتت بد گفت یه بحث کوچیکی پیش اومد. گفت برای امتحانات ازتون امتحان نمیگیرم صفر میزارم. فقط این کوثر رو بخاطر اینکه سپهر سفارش کردنش صفر نذاشتن الانم معلوم نیست کجاس واقعا براشون ناراحت شدم‌. مخصوصا پویا اون خیلی درس میخونه این حقش نیست واقعا از طرفی هم خوشحال شدم بخاطر اینکه پشتم بودند -واقعا که بچه

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت پنجم

وای سپهر دعوام نکنه؟چه گوهی بخورم؟ نه خب اگر به سپهر بگم به مامان توهین کرد آروم میشه آره بابا تقریبا نیم ساعتی رو توی حیاط زیر درخت نشسته بودم هواهم یا جورایی سرد بود تصمیم گرفتم برم بوفه یه چایی چیزی بگیرم بخورم یعنی چی اینجا نشستم زانوی غم بغل گرفتم؟ حالا من چند روز مدرسه نبودماا ببین چی

ادامه مطلب ...

رمان صدای سکوت پارت چهارم

بعد از چند روز بابا از بیمارستان مرخص شد،اما حالش زیاد خوب نبود یعنی کمی خسته و بی حال بود. هرچند که میشه گفت عادیه به هر حال خیلی سخت برگشت یعنی واسه من که اینطوری بود. توی این چند اصلا دانشگاه نرفتم و از بابا مراقبت کردم امروز دیگه سپهر پرستار گرفت برای بابا و من هم باید الان

ادامه مطلب ...

رمان صدای سکوت پارت سوم

باز هم با کمک اون از ماشین پیاده شدم و کیفم رو دادم بهش تا کلید رو پیدا کنه. وارد خونه شدیم، حس بدی داشتم انگار بی حس بودم و ضعف میرفتم فکر کنم بخاطر کشش هایی بود که داشتم. پویا هم که غریبه نبود پس نیازی به پذیرایی نیست رفتیم و نشستیم روی مبل -پویا؟ نگام کرد این به

ادامه مطلب ...

رمان صدای سکوت پارت دوم

-عیی وا صد بار گفتم به من نگو گاوه جانم من صغرام صغراااا   با گفتن این حرفش هر دومون مثل بمبی ترکیدیم اون هم سعی میکرد جدی باشه اما متاسفانه موفق نشد و با ما شروع به خندیدن کرد. کوثر-بدویید بریم دیر نرسیم وگرنه سپهر کلمونو میکنه بدوید . با گفتن این حرف کوثر پا تند کردیم به سمت

ادامه مطلب ...

رمان صدای سکوت پارت اول

ژانر:عاشقانه،معمایی       با صدای آزار دهنده‌ی برادر گرامی از خواب بیدار شدم   -نمیخوای گمشی بری دانشگاه؟ -امروز با استاد خرم کلاس دارم نمیرم -هدی به من توهین نکنااا اصلا خودم میرم تو بمون با این حرف به غلط کردن افتادم . -باشه باشه وایسا الان میام من هدیه راد،دانشجوی پزشکی ترم دوم،دختر سامان راد و مادر خدا

ادامه مطلب ...