رمان صیغه استاد پارت 74
از هامون دل کندم و داخل دفتر پرستاری رفتم و پرستاری صدا زدم تا به وضعیت هامون رسیدگی کنند. خودمم بدون توجه بهش به خونه رفتم؛ پس بود عذاداری برای هامونی که نمرده! من بخاطر یه تب کردن هامون میمردم چه برسه به این تیراندازی و تیری که هامون خورده بود. یک ربع بعد از تاکسی که گرفته بودم پیاده