de0c13 23photo 2018 11 01 09 09 24

رمان ماه یا ماهی پارت ۱۰ 3 (7)

22 دیدگاه
***   چندین سال بود که گریه نکرده بود اما فشار زیاد رویش باعث چکیدن اشک هایش روی میز چوبی کافه شده   نه پولی داشت که بتواند وکیلی چیزی بگیرد   نه راه ارتباطی با حمیدی که خارج رفته بود   نه میتوانست خود خواه باشد و به خواهرش…
de0c13 23photo 2018 11 01 09 09 24

رمان ماه یا ماهی پارت ۹ 2.5 (2)

16 دیدگاه
***   روی جدول کنار خیابان نشست   از دفتر وکیل آمده بود   چندمین وکیلی بود ک از صبح دیده بود؟؟؟   چندمین وکیلی بود ک هزینه گزافی بابت وکالت از او در خواست میکرد؟؟؟   چندمین بار بود ک از نجات دادن کافه اش نا امید شده بود؟؟؟…
de0c13 23photo 2018 11 01 09 09 24

رمان ماه یا ماهی پارت ۸ 2.7 (3)

5 دیدگاه
البته شاید در نیشابور عاشق دخترک شد   همانجایی که ماه با چشمانی پر از ذوق و شوق دست ماهیار را گرفته بود و اورا دنبال خودش میکشید و فیروزه ها را به او نشان میداد   ماهیار دیده بود آن فیروزه ها را   هر وقت می آمدند به…
de0c13 23photo 2018 11 01 09 09 24

رمان ماه یا ماهی پارت ۷ 2.7 (3)

20 دیدگاه
***   سیمیت هایش مزه گذشته را میداد اما خودش همان دختر گذشته نبود   دیر فهمیده بود خیلی چیز ها را…   دیر فهمیده بود حس آدم ها دور ورش نسبت به خودش را…   دلش جز برای پدر بزرگ و مادربزرگ و برادرش برای کس دیگری از آن…
de0c13 23photo 2018 11 01 09 09 24

رمان ماه یا ماهی پارت ۶ 3 (3)

30 دیدگاه
***   با لبخند به عزیزش که با ذوق سیمیت ها از درون پاکت در میارورد نگاه کرد   – مادر دستت درد نکنه… دلم هوس کرده بود مرسی پسرم…   ماهیار لبخندی زد و گف: خواهش میکنم عزیز… کاری نکردم که…   گلین بانو دونه دونه سیمیت ها را…
de0c13 23photo 2018 11 01 09 09 24

رمان ماه یا ماهی پارت 5 3 (3)

33 دیدگاه
*** در مغازه را باز کرد و صدای دیلینگ دلنشین زنگوله بالای در حضورش را به همه اعلام کرد. نگاهش را در مغازه چرخاند. جای دنجی بود و میز های چوبی و گل ها حس زندگی را به آدم منتقل میکرد و ماهیار را یاد ماهش می انداخت. تنها یکی…
de0c13 23photo 2018 11 01 09 09 24

رمان ماه یا ماهی پارت 4 3.3 (3)

42 دیدگاه
– بهادر کجا داری آتیش میسوزونی بچه ؟؟؟؟ سکوت مطلق مغازه باعث شد نفسش را محکم به بیرون فوت کند و با خشم بغرد: بهادر هر گوری هستی خودتو گم کن بیا اینجا‌… بهادر از پشت سر ماهلین با شیطنت گف: آبجی خودت فهمیدی گورتو گم کن بیا اینجا یعنی…
de0c13 23photo 2018 11 01 09 09 24

رمان ماه یا ماهی پارت ۳ 3 (2)

32 دیدگاه
***   -بسه من زن نمیخوام…   + چی چیو زن نمیخوای ور پریده ها؟؟؟ امشب قرار خواستگاری گذاشتیم ماهیار باید بیای میفهمی؟؟؟؟   ماهیار همان طور که روی مبل نشسته بود کلافه سرش را میان انگشتان دست فشرد.   خسته شده بود از این بحث وجدل با مادرش و…
de0c13 23photo 2018 11 01 09 09 24

رمان ماه یا ماهی پارت 2 3 (2)

42 دیدگاه
*** درون تاکسی نشسته بود و از پشت پنجره قطرات باران را که به شیشه میخوردند تماشا میکرد. از برگشتن به ایران متنفر بود اما حیف که بخاطر عزیز باید بر میگشت. اکثرا هنگام برگشت به ایران مدتی را باید درون ترکیه یا دوبی سپری میکرد. باز شانس آورده بود…
de0c13 23photo 2018 11 01 09 09 24

رمان ماه یا ماهی پارت 1 2 (3)

24 دیدگاه
ماه یا ماهی؟!🐟🌙 ماهی عاشق است… این را همه میدانند که ماهی تصویر ماه را دید و دل سپرد به این معشوقه ی دور از دسترسش… دل سپرد به تصویری شکننده… همه میگویند ماهی چقدر غصه خورد از نرسیدن به ماه… اما هیچ کس راجب غم ماه نگفت!!! کسی نگفت…