1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت آخر 5 (1)

33 دیدگاه
  -از ظهر که اومدي خونه، خیلی گرفته اي. دیشبم نیومدي و موندي بیمارستان. حالت خوبه؟ -ممنون. سلام می رسونم. -جدي پرسیدم حسام. حالت خوبه؟ به پهلو خوابیدم رو تخت و با جدیت نگاه کردم تو چشماشو گفتم: -نگران بودن بهت نمیاد. -نامرد نشو حسام. من واسه برادرم نگران میشم.…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 15 0 (0)

30 دیدگاه
  -چیه ترسو؟ از چهار تا قبر می ترسی؟ دوباره نگام به سمت اون قبر کشیده شد. فرید گفته بود قبرستون اجنه. علی گفته بود جنا با خون اون پسره رو تنه ي درخت نوشته ان که منتظرمن. اون جن جلوي انباري گفته بود که منتظرمه. شاید اینجا همون جایی…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 14 0 (0)

11 دیدگاه
  -حسش می کنم._آخرین کاري که براي آزاد شدن قدرتت باید بکنی، آزاد گردن نیروي توي این گردنبنده. اینو هیچ کس بهت نگفته چون کسی دوست نداره تو تمام قدرتتو در اختیار داشته باشی. همون اندازه اي که داري و باهاش می تونی جلوي اجنه رو بگیري، براي بقیه کافیه.…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 13 0 (0)

9 دیدگاه
  احمقانه اي می کردیم، علی بود که همه چیزو درست می کرد و مثه یه پدر که مراقب بچه هاي سه سالشه، مراقبمون بود. حالا با ازدواج کردنش، جاي خالیش خیلی زیاد حس می شد. -حسام. بیا اینجا پسر. چرا پیش پیر پاتالا نشستی؟ بی تفاوت به پدرام نگاه…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 12 0 (0)

14 دیدگاه
  علی که از اتاق رفت بیرون، سیا گفت: -شب میاي خونه من؟ -نه میرم خونه خودمون. -غلط کردي. میاي خونه من. حال ندارم دوباره بیام جنازه تو از رو زمین جمع کنم. بی حرف چشمامو بستم که سیا تشر زد: -باز می خواي بتمرگی؟ “؟ “باز می خواي بتمرگی…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 11 0 (0)

2 دیدگاه
  سفیدي نداشت. دستاشو دور گردنم حلقه زد اما قصد خفه کردنم رو نداشت. سرمو بالا آورد و به سرامیکا کوبید. درد بدي تو سرم پیچید. قبل از اینکه بتونم واکنشی نشون بدم، دوباره سرمو به سرامیکا کوبید.درد به شدت تو سرم پیچید و ناله کردم. بار سوم که سرمو…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 10 0 (0)

3 دیدگاه
  -تنها کسی می تونه قدرت خاموش شده رو فعال کنه که اونو خاموش کرده باشه. که در مورد تو اون فرد پدرته. اما جز پدرت، منم می تونم این کارو کنم. با گیجی سرمو خاروندم و گفتم: -من یکم گیج شدم. یه چیزي تو وجودم همه ي اینا رو…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 9 0 (0)

7 دیدگاه
  -یه لحظه صبر کن. من هنوز اسمتو نمی دونم. -آرشیدا. می تونی آرشیدا صدام کنی. اومد و دقیقا جلوم ایستاد: به بعد هر شب ساعت 10 ،میارمت اینجا. سعی کن اون موقع کسی اطرافت نباشه. راستی یه چیز دیگه؛ دفعه ي￾من خودم نیروهات رو فعال می کنم. تو این…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 8 4 (1)

5 دیدگاه
  درو که باز کردم، هجوم رنگ صورتی، چشممو زد. ابرو هامو درهم کشیدم و نگاهی به اطراف انداختم. تا به حال تو اتاق سیما نیومده بودم. البته چیز خاصی هم نبود که به خاطر ندیدنش، حسرت بخورم. اتاق سیما دقیقا همون چیزي بود که تصور می کردم. همه چیز…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 7 0 (0)

27 دیدگاه
  تمام این مدت که حرف می زد، من و سیا ساکت بودیم. جفتمون مثه مونگلا نگاش می کردیم. واقعا درك این چیزا در مورد پدر و مادرم، سخت بود. خیلیم سخت بود. سحر دستمو با دقت پانسمان می کرد و توجهی به سپهر و حرفاش نداشت. سپهر دوباره ادامه…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 6 0 (0)

17 دیدگاه
  با داد سیا چشمامو باز کردم… من رو اون صندلی داغون تو حیاط باراد نشسته بودم و بچه ها اطرافم ایستاده بودن. هیچ خبري از اون زن سفید پوش و قبرستون و مرداي شنل سیاه نبود. انگار از خواب پریده بودم. اما اونا خیلی واقعی تر از توهماي من…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 5 0 (0)

6 دیدگاه
  -حسام. بیدار شو. زود از پله رفتم پایین و وارد اشپزخونه شدم. مامان که دهنشو باز کرده بود و می خواست دوباره داد بزنه، با دیدن من گفت: -میمیري بگی بیدار شدم که من حنجره ي بدبختمو جر ندم؟ نشستم پشت میز و یه لقمه براي خودم گرفتم. -بابا…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 4 0 (0)

11 دیدگاه
  یه پوفی کردم و از پنجره به خیابون خیره شدم. اخر سر با تهدید هاي بابا و سام و مامان مجبور شدم بعد مرخص شدنم، همراهشون راه بیوفتم. البته مامان و بابا و سیما زود تر از ما رفته بودن. دلیل این همه اصرار رو نمی فهمیدم. قبلا وقتی…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 3 5 (1)

22 دیدگاه
  -من می دونم که تو رفتی و همه ي وسایل خونه رو درست کردي. -من؟ من درستش کردم؟ -اره دیگه ممنون. بعد دوباره منو در اغوش کشید. این چرا چرت و پرت می گفت؟ فک می کنه من خونه شو درست کردم؟ -سیا. من هیچ کاري نکردم. سیا ازم…
1454988603 117

رمان محله ممنوعه پارت 2 0 (0)

5 دیدگاه
  -من گفتم برو حموم خودتو بشور. نگفتم برو اون تو بخواب که. اخه یه کیسه کشیدن و شامپو زدن این همه وقت می بره؟ خیره خیره نگاهش می کردم که گفت: -ها چیه؟چرا این مدلی نگاه می کنی؟ -میدونی منو یاد کی میندازي؟ -کلان لوتز، زاك افرون، تیلور لاتنر،…