رمان آتش شیطان Archives - صفحه 3 از 11 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان آتش شیطان

رمان آتش شیطان پارت 134

♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥             مامان هم مثل من، چند ثانیه مبهوتِ جواب زیبای دایان شد و بعد از اون قهقه ای از خوشی سر داد.   همین الان هم مشخص بود چه جایگاهی پیش مامانم پیدا کرده!   بعد از اینکه خندش تموم شد، گفت:   – حالا می‌تونم به تابش، بابت احساساتش حق کامل بدم! مردی

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 133

♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️           کنار دایان واقعا خوش می‌گذشت! نه تکبر بیش از حد داشت و نه لوده رفتار می‌کرد!   به رفتار موقر و مردونه ای داشت که منو حسابی شیفته همین خصوصیتش کرده بود!   نمیدونم چقدر پیش هم نشسته و حرف زدیم. با زنگ خوردن گوشیش، با عذرخواهی به سمت حیاط رفت تا راحت تر

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 132

♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥             نگرانیش رو درک می‌کردم، اما الان برای شنیدن این نصیحت ها خیلی دیر بود!   مگه من می‌تونستم تو این مسیر تنهاش بذارم؟! راجع به ریزش سهامش منم شنیده بودم چندوقت پیش!   با اینکه هیچ مدرکی نبود، اما اینکه رئیس یه کارخونه به اون بزرگی مضنون به قتل همسرش باشه، خودش خیلیه!

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 131

♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥             با حرفی که زد، سر حامد و مامان هم زمان، به سمتم چرخید.   بلاجبار لبخندی زده و حینی که دستش رو می‌فشردم، جواب دادم:   – سلام؛ خوب هستید جناب محب؟!   به سمت دو جفت چشمی که بهم همچنان خیره بود، چرخیده و ادامه دادم:   – جناب محب یکی از

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 130

♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥             باهم از اتاق خارج شده و‌ وارد جمع شدیم. مامان کنار حامد جاگیر شد و من هم روی تک صندلی کنارشون، نشستم.   خدمتکار مشغول پخش مشروب‌ بود. هم حامد و هم مامان با این موضوع مشکلی نداشتن و توی جمع های دوستانشون همیشه همه چی پیدا میشد، اون هم با بهترین کیفیت

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 129

♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥             وقتی به باغی که کمی خارج از شهر بود رسیدیم، باهم از ماشین پیاده شده و به زن و مردی که برای خوشامد گویی اومده بودن، سلام کردیم.   حامد به گرمی باهاشون احوال‌ پرسی می‌کرد و مرد رو دوستانه به آغوش کشید و با زن دست داد. سپس مامان هم به همون

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 128

🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️   مکثی کرد و با لحن ملایم تری ادامه داد:             حرف های زیادی برای گفتن داشتم اما نمی‌خواستم به زبون بیارم! نه الان و تو این موقعیت.   چیزی نگفته و حرفش رو قبول کردم. حرف رو عوض کرده و پرسیدم:   – میتونم یه سوال بپرسم؟   – جانم؟!   – چرا

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 127

♥️🔥🔥🔥♥️🔥🔥🔥♥️🔥🔥🔥♥️             ساعت ۸‌ شب تصمیم گرفتم ‌دوباره باهاش تماس بگیرم. احتمالا تا الان کارای مربوط به شرکتش، قطعا تموم شده بود!   پشت خط منتظر بودم و بوق هایی که می‌خورد رو می‌شمردم.   دیگه داشتم از جواب دادمش ناامید میشدم که با صدایی بم و خواب آلودی ” الو “یی گفت.   دوباره

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 126

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥           صدای قدم هاش و سپس باز کردن دری اومد با صدای آروم تری ادامه داد:   – از صبح رفته تو اتاق کنفرانس یه دقیقه به حنجرش استراحت نداده اینقدر که داد زده! گوش کن!   دوباره صدای باز کردن دری اومد و بعد دایانی بود که فریاد میزد و اینقدر صداش بلند

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 125

  🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥           وقتی اسم حامد رو روی گوشی دیدم، با ذوق جواب داده و مشغول احوال پرسی باهاش شدم.   کمی از بی معرفتیم گلایه کرد که با چرب زبونی و کلی عذرخواهی، از دلش دراوردم.   گفت برنامه باغ با چنتا از همکاراش برای آخر هفته چیده و دوست داره که منم همراهیشون

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 124

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             وقتی ریتم تنفسم منظم شد و تپش قلبم به حالت عادی برگشت، سرم رو به سمت دایان چرخوندم.   با اخم هایی گره خورده و صورتی گرفته، به بیرون خیره شده بود.   نگاهم رو پایین کشیده و به دست هامون که همچنان توهم قفل بود، دوختم.   دست ظریف و زنونم

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 123

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             صدای بهت زده آزاد بلند شد:   – یعنی چی؟! حالا چه غلطی کنیم؟!؟!   دایان حینی که ایرپادش رو توی گوشش میذاشت، گوشیش رو از تو جیبش دراورد و جواب داد:   – دو دقیقه چیزی نگو ببینم چیکار باید کرد!   با استرس دستام رو به کمرم زده و نگاهم

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 122

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥           تو راهرو سر و صدا پیچیده و همهمه شده بود. اینطوری دیگه اصلا نمی‌تونستیم خارج بشیم!   دایان چرخید و نگاهی به اتاق انداخت، که چشمش رو پنجره ثابت موند.   به سمتش حرکت کرده و بازش کرد. نگاهی به پایین انداخت و با دستش اشاره کرد که پیشش برم.   الان می‌خواست

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 121

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥           بازم با سکوت نگاهم کرد که با حرص تکونش داده و دوباره پرسیدم:   – بگو دایان! راه خروج دیگه ای هست؟! اگه شیفت اون دختره عوض شه، میتونیم از این خونه کوفتی بریم بیرون؟!   چشماشو رو هم کمی فشرد و جواب داد:   – نه! اینو گفتم که نیلوفر به دردسر

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 120

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             با تایید من و آزاد، هرسه به سمت خونه الوندی به راه افتادیم.   مسیری که انتخاب کرده بود از راه حیاط پشتی خونه وارد میشد و کمترین دید رو داشت!   جلوی یه در کوچک رسیده بودیم و منتظر بودیم. دایان دائما چشمش به اپل واچش بود و دقیقا راس ساعت

ادامه مطلب ...