رمان آس کور پارت 75
با اینکه میدانست راغب از رابطه اش با حامی بیزار بود، اما دیشب لجبازی کرده و صدایش را بالاتر برده بود تا تلافی کارش کنار استخر را سرش در بیاورد! این هم نتیجه ی همان لجبازی بود… گرمی دست حامی را روی پهلویش حس کرد و نفسش حبس شد. _ بمیرم برات… خیلی درد داری؟