رمان آس کور پارت 105
_ سرده دخترم، بریم داخل هر چیزی میخوای بگی رو بگو. آب دهانش را با صدا بلعید و لپش را از داخل به دندان کشید. نمیدانست چرا اما احتیاج شدیدی به صحبت در مورد گذشته اش داشت. چیزی از میان وجودش، حاج آقا را برای صحبت مناسب میدانست. حس میکرد اگر مقابل او نقاب از صورت بردارد، بدون قضاوت