رمان آووکادو پارت 154
مگر داشتیم فرار میکردیم؟! مردک بعد از تصادف جنی شده بود! فهیمه خانم که تا الآن مانند پسرش مشغول بررسی لیست غذاها بود، با شنیدن صدای هیجان انگیز امید، نگاهش را از منو گرفت: – چی شد امید؟ – به سلیقهی من اعتماد دارین؟ میخواستم بگویم “از اونجایی که زرت و