رمان نبض سرنوشت پارت۸
دختره که رفت پسره نشست صندلی روبروم. مریم با استرس کنارم نشست . خوب میدونست وقتی که عصبی بشم نمیفهمم چی کار میکنم. سرمو بین دستام گرفتم .تقصیر عسل نبود تقصیر من بود .تقصیر حماقت خودم بود. من باختم تو بازیش .بدم باختم ولی نه به اون ، به خودم … به تصویر غلط فرشته های آدمنما باختم. چه دلیلی