30 آبان 1400 - رمان دونی

روز: 30 آبان 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان پروژه عشق پارت 25

_این غیر ممکنه ( جیغی زدم و به اهورا خیره شدم) _کثافت تو به روژین خیانت کردی (اهورا چشاش گرد شد و متعجب نگاهم کرد…. قهقهه روژین که به گوشم خورد سرم رو به طرفش چرخوندم) روژین:حتما حاملست برای همین میگی خیانت کرده _اره تو از کجا فهمیدی +هاااااااااااا (و صدای همزمان کیان آرمین و باران بلند شد) روژین:ن ن

ادامه مطلب ...

رمان پروژه عشق پارت 24

(سه هفته بعد) (آرمین) _جواب ازمایشو به اتاق 112بفرستید (پرستار سری تکون داد و حتماً زیر لب گفت سرم رو تکون دادم و به سمت اتاق اهورا پا تند کردم همین که میخواستم درو باز کنم در شق خورد تو صورتم) شیلا:هعی آرمین ازگل اینجایی خاک تو سرت (بغض کرده نگاهم کرد) شیلا:چیزیت که نشد (خدای کرمتو شکر گفتم ادمش

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 64

  روزا همینطوری پشت سرهم میگذشتن و ما توی این خونه هنوز در عذاب بودیم چون یه کوچولو هم سعی نمیکردن ما رو بپذیرن مخصوصا منی رو که به عنوان عروس قبول نداشتن و چپ و راست سعی میکردن با تیکه و کنایه اذیتم کنن ولی نمیدونستن من سرسخت تر از این حرفام و اصلا برام مهم نیست بدتر از

ادامه مطلب ...

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 33

  لیوان رو گذاشتم رو میز و چشم دوختم به نوشین که درست با کمی فاصله رو به رومون ایستاده بود….اگه فقط یه آن متوجه شیطنتهای مهرداد با تن من و انگولک کردنهاش میشد همون شب خون هردومون رو می ریخت! ته مونده ی آب توی لیوان رو خالی کرم و زیر لب پچ پچ کنان گفتم:     -مهردادخواهش

ادامه مطلب ...

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 32

  چندثانیه ای وسط اون شلوغی و بگو مگو رو به رو رو نگاه کردم و بعد زدم به سیم آخرو گفتم:     -شاید حق باتوباشه…شاید درست بگی….ولی من دیگه نمیخوام ادامه بدم!     سنگینی و خیرگی نگاهش به نیمرخم رو کاملا احساس میکردم.ماتش برده بود و به نظر می رسید داره اون جمله ی کوتاه رو باخودش

ادامه مطلب ...