17 اردیبهشت 1401 - رمان دونی

روز: 17 اردیبهشت 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 70

  بازم در جواب دادن مکث کرد. افرا مصرانه دنبال جواب سوالش بود و او نمی‌دانست چه باید بگوید. اگر نمی‌خواست کسی را به حریم و دنیایش راه دهد که مبادا آن فرد آسیبی ببیند پس افرا کنار دستش چه می‌کرد؟ چرا دنبالش آمده بود؟ چرا رفتار هایش پر بودند از تناقض؟ عقلش پس می‌زد و دلش پیش می‌‌کشید؟ انگار

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 75

    دستمال را با خشونت زیر چشمانش کشید و از ماشین پیاده شد سمت در خانه رفت کلیدش را از جیبش بیرون آورد و در خانه را باز کرد کلیدش را از جیبش بیرون آورد و در خانه را باز کرد وارد که شد مادرش روی کاناپه نشسته و دستمالی دور سرش بسته بود احتمالاً سردرد داشت چشمانش قرمز

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 77

  بی اراده ترس توی وجودم نشست و قلبم به سرعت نور شروع به تند تپیدن کرد! عماد باید کلید داشته باشه و این زنگ و توی این ساعت از شب نمیتونه کار عماد باشه چون اون میدونه که میترسم! دوباره زنگ زدن و من وحشت زده باقدم های سست به طرف آیفون رفتم.. خونه به این مجهزی چرا آیفونش

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 123

  – برای همه امون همین جوجه رو بگیرید خوبه . امیرعلی سر تکان داد و از جا بلند شد و از خانه خارج شد . فرنگیس خانم باز هم بی طاقت خورشید را درون آغوشش کشید و سر و صورتش را بوسه باران کرد .. – باورم نمیشه دختر کوچولوم داره مامان میشه . خورشید خجالت زده به مادرش

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 2

اما یک چیزی تھ قلبم اجازه نمیداد کھ بخوام ھمچین ریسکی انجام بدم. اونم برای ھمچین موضوع بی اھمیتی.بھ من چھ ربطی داره کھ پدرش کیھ مھم اینھ کھ ازالان بھ بعداون برای منھ!!. کم کم بدن منم مثل گرگم ریلکس شد و لبھام بھ خنده ای ناباور بازشد. ھنوزھم قلبم تند میزد و بدنم لرزش نامحسوسی داشت. امادر کنار

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 54

  با اومدن خانوم شمس به اتاق.. نگاهم و از اون انگشت بی صاحاب گرفتم و زل زدم بهش.. – خسته نباشید! – قربونت دخترم.. تو هم همینطور! بعد از جنجال دیشب.. خانوم شمس تنها کسی بود که هنوز مثل قبل باهام خوب بود و بیخودی پشت چشم نازک نمی کرد.. نمی فهمیدم اخراج نشدن من و موندنم توی هتل..

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 6

  _کجا میری سارا؟ صبرکن منم باهات میام! _دنبالم نیا کوهیار. خواهش میکنم.. میخوام تنها باشم! _ساراااا.. باصدای فریاد کوهیار همه به طرف ما برگشتن ومن باچشم های گرد شده وپراز تعجب بهش نگاه کردم! _وقتی بهت میگم صبرکن، صبرکن! یه جوری رفتار میکنی انگار باعث وبانی بیماری بابات منم! با دوقدم بلند خودمو بهش رسوندم و دستشو گرفتم و

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 149

  تو کی هستی مگه که به خودت جرات زدن همچین حرفهایی رو میدی؟ کی هستی جز یه دختر بدبخت بیچاره !؟ زبونمو توی دهنم چرخوندم و به داخل لپم فشارش دادم و گفتم: -راست میگی…من خیلی بدبختم.اگه نبودم که… من مکث کردم و اون با همون لحن تند و گزنده اش گفت: -شرم نکن…حرفتو بزن…تو که سه متر زبون

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 150

  لبامو بهم فشردم و سری تکون دادم خودش این حرف رو زده بود ولی انگار از جواب من که گفته بودم حسمون متقابله خیلی حرص خورده و عصبی شده باشه که دندون قروچه ای کرد و خشن فریاد زد : _حالا که ازم متنفری چرا رهام نمیکنی هااااا ؟؟ _یادت که نرفته هنوز زن منی دیوونه وار خندید و

ادامه مطلب ...