3 خرداد 1401 - رمان دونی

روز: 3 خرداد 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان محله ممنوعه پارت 13

  احمقانه اي می کردیم، علی بود که همه چیزو درست می کرد و مثه یه پدر که مراقب بچه هاي سه سالشه، مراقبمون بود. حالا با ازدواج کردنش، جاي خالیش خیلی زیاد حس می شد. -حسام. بیا اینجا پسر. چرا پیش پیر پاتالا نشستی؟ بی تفاوت به پدرام نگاه کردم. یه گوشه از سالن نشسته بود و حسین و

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 87

  با دست به اطرافش اشاره کرد. _ بگو چرا از این عمارت متنفری! بهم بگو منظورت از اون لجن‌زاری که ازش حرف می‌زنی چیه؟ بازوی او را فشار داد. عمدا تیر خلاص را زد‌. _ اگه نگی برگشتن به مزرعه سخت می‌شه برام… نمی‌تونم بهت اعتماد کنم. تارخ لبخند تلخی زد. _ بگمم نمیای… بشنوی هم اعتمادت از بین

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 92

  بوق دوم نخورده بود که صدای گرفته اش در گوش دلارای پیچید : _ سلام دلارای زمزمه کرد : _چی شده؟ هومن جواب داد : _ نگران نباش چیزی نشده … خوبی؟ دلارای سر تکان داد دیشب حتی بعد از اینکه فهمید یک غریبه اینطور ماشینش را داغان کرده هم اینطور گرفته نبود تمام راه برگشت که دلارای را

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت 6

  آوا قیافش خیلی خیلی قشنگتر از من و آرام بود پوست سفید چشای تیله ای که رنگش با محیطش کمی تاثیر میگرفت دماغش مثله من و آرام عملی بود لباش قلوه ای شکل و صورتی مژه های بلند که در نگاه اول آدم فکر میکنه کاشته ، ابروهای هشتی مشکی موهای لخت و بلند مشکی ، از لحاظ اخلاقی

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 94

  باسرتقی میون حرفش پریدم.. انگارنه انگار همین چندثانیه پیش داشتم واسش گریه میکردم وخونه رو روی سرم گذاشته بودم! _بیا.. میخوای چیکارکنی؟ داری تهدیدم میکنی؟ _میخوای منو دیونه کنی؟ گلاویژ بیام اونجا واست بد میشه ها.. _ای بابا نمیخوام بیام مگه زوره؟ واسه چی مجبورم میکنین فیلم بازی کنم؟ چرا راستشو بهش نمیگی؟ الان نفهمه چندروز دیگه میفهمه.. باصدای

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 5

  گندم هنوز هم محکم به گردنش چسبیده بود و رهایش نمی کرد و تنها میان هق هق هایش می گفت : – تروخدا یزدان جون ، منم با خودت ببر …….. نمی خوام اینجا بمونم . کاووس عصبی دست درون گره دستان گندم که به دور گردن یزدان چفت شده بودند انداخت و با یک حرکت بازش کرد و

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 19

  _ اون دختره‌ی موذی هم باید بهم جواب پس بده که چطور خودش رو به بهانه‌ی دوست بهم چسبوند. _ باشه، خوشگلم. جواب اون رو هم که من نباید پس بدم. هوم! چه بوی خوبی می‌دی… بوی گل می‌دی. _ صابونی که برای حمام استفاده کردم از عصاره‌ی گل رز بود. _ خوب به‌نظرت یه گرگ گرسنه با یه

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 71

  کشوندم به این نشریه اونم درحالیکه از بین اونهمه دانشجو فقط من و اینجا فرستاد.. جایی که صد در صد با مسئولش هماهنگ بود و لابد ازش خواسته گوشیم و با دلایل احمقانه بگیره تا من وقتی گیر افتادم نتونم به کسی زنگ بزنم و بعدشم که با یه صحنه سازی و چهارتا حرف دروغ.. شاهد رفت و من

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 23

  باحضور گیسو و جمع خانواده ام موفق شدم برای چند ساعت هم که شده به کوهیار فکرنکنم واز بودن کسایی که دارم خداروشکرکنم! مگه من چی میخواستم ازخدا جز یه خانواده سالم و محیطی آروم؟ قلب شکسته ام رو اگر فاکتور میگرفتم زندگی داشت روال عادیشو طی میکرد ومن الکی واسه خودم سختش کرده بودم! توی چشم بهم زدن

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 166

  خیلی سریع جواب داد: -معلوم که اینطور نیست… کاملا مطمئن گفتم: -ولی من فکر میکنم همینطوره.از اینجا بودنمم راضی نیستی. باشه…شب بخیر! خواستم بچرخم و به سمت اون یکی اتاق برم که دستم رو گرفت و با نگه داشتنم گفت: -شیوااااا…این مزخرفات چیه میگی!؟ شونه هام رو بالا انداختم و گفتم: -اصلا هم مزخرف نیستن. جز این چی میتونه

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 167

  ” آراد ” بعد از اینکه اون دخترع لعنتی اومد و گند زد به همه چی ، مجبور شدم از عمارت بیرونش ببرم تا بیشتر از این داد و بیداد نکنه و همه رو از اتفاقایی که افتاده باخبر نکنه مخصوصا نازی که با وجود همه این اتفاقا هنوز برام عزیز بود وقتی چشمای دریاییش رو گریون دیدم دیگه

ادامه مطلب ...