رمان محله ممنوعه پارت 13
احمقانه اي می کردیم، علی بود که همه چیزو درست می کرد و مثه یه پدر که مراقب بچه هاي سه سالشه، مراقبمون بود. حالا با ازدواج کردنش، جاي خالیش خیلی زیاد حس می شد. -حسام. بیا اینجا پسر. چرا پیش پیر پاتالا نشستی؟ بی تفاوت به پدرام نگاه کردم. یه گوشه از سالن نشسته بود و حسین و