رمان محله ممنوعه جلد دوم پارت آخر
** چشمامو باز کردم و با هین بلندی سر جام نشستم. مانی که کنارم نشسته بود، با هول گفت: -خوبی؟ چت شد یهو؟ سرم خیلی درد می کرد. دستمو گذاشتم رو پیشونیم و در کمال تعجب فهمیدم اندازه ی یه گردو باد کرده. مانی سریع توضیح داد: -بیهوش که شدی، قبل این که بگیرمت، با سر رفتی تو در!