رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 4
لحظه ای سکوت میشود. بابا با لبخند میگوید: -آره البرز جان زحمت نمیدیم… بابا به تعارف برداشت میکند و من…به دنبال جواب و عکس العملِ مورد نظری هستم. که با لبخند میگوید: -تعارف نمیکنم حورا خانوم…جدی گفتم…خوشحال میشم قبول کنی… نه، دارد خرابتر میشود. ترجیح میدادم مثلا بگوید که “هرطور راحتی” یا چه میدانم میگفت که ” اوکِی” یا