رمان گلاویژ پارت 117

5
(1)

 

برعکس این روزها که تا تصویر گلاویژ توی ذهنم مجسم میشد، چشم هامو باز میکردم.،، اون لحظه از شرایطم راضی بودم و دلم نمیخواست چشم هامو باز کنم!

کاش میتونستم زمان رو به عقب برگردونم! کاش میتونستم برگردم به روزهایی که عشق رو توی قلبم و زندگیم کشته بودم..

به روزهایی که باخودم عهد بسته بودم هیچ زنی رو.. عشقی رو توی زندگیم راه ندم.. ای کاش حداقل میتونستم فراموشش کنم..

یادروزهای اولی که اومده بود شرکت افتادم.. روزهایی که دشمن هم بودیم و واسه چزوندن همدیگه از هیچ کاری دریغ نمیکردیم و بدترین بلاهارو سرهم میاوردیم!

یاد روزی که روی قهوه ام نقاشی قلب کشیده بود افتادم.. یادچشم هاش که با توذوقی که بهش زدم به شدت گرد شده بود و ازشدت عصبانیت دلش میخواست تیکه تیکه ام کنه!

بی اراده لب هام به لبخند کش اومد..
_به چی فکرمیکنی که باعث لبخند قشنگ کنج لبت شده؟
باصدای عزیز رشته ی افکارم پاره شد.. ازفکر بیرون اومدم..

فورا خودمو جمع کردم و واسه پیچوندنش گفتم:
_به اینکه دست هات معجزه میکنه همه کسم!
گوشی چشمم رو باز کردم و ادامه دادم:

_عزیز میدونستی گرمی این دست هارو با دنیا عوض نمیکنم؟
خم شد گونه ام بوسه زد وگفت:
_عزیز قربونت بره..

_خدانکنه.. الهی تا روزی که زنده ام سایه ات بالاسرم باشه مهربون ترینم..
_خداشما بچه هامو واسم نگهداره.. آرامش شما آرزوی منه!

_باخنده وشیطنت گفتم:
_هنوزم صدر نشین قلبت منم دیگه مگه نه؟
لبخند مهربونی زد و گفت:

_معلومه که صدر نشین قلبمی نفسم.. تو واسه من تافته ی جدا بافته ای.. اول تو بعد صحرا وسامان!
_راستب چه خبر از سامان؟ خیلی وقته که ازش بی خبرم!

_خبرسلامتی.. اتفاقا یکی دو ساعت پیش داشتم با عمه ات حرف میزدم.. نمیدونم ازکجا شنیده بود تصادف کردی به تلفن خونه زنگ زد من جواب دادم

اولش حال تورو پرسید و بعدکه خیالش راحت شد شروع کرد به غر زدن و دلخور بود که بی خبر اومدی تهران و خونه ی من نمیای و این حرف ها..

_خب؟ بعدش چی شد؟ نفهمیدی کی بهشون خبرداده؟
_نه اونقدر غر زد که یادم رفت پرس وجو کنم..!

آخرشم قرار شد فردا بیان اینجا هم واسا عیادت تو هم من رو باخودش ببره خونشون چند روزی هم پیش اونا بمونم!
_چندروز؟ اونوقت دقیقا شامل چند روز میشه؟

_نمیدونم.. اما زیاد نمیمونم.. اصلا اونجا طاقتم نمیگیره.. نمیدونم چرا!

باحسرت آهی کشیدم و گفتم:
_دلم میخواست بهت بگم نرو اما دلمم نمیخواد عمه دلش بشکنه.. ولی قول بده زود برمیگردی باشه؟

_چشم! قول میدم.. خودمم دلم نمیاد تنهات بذارم اما دخترم دلش گرفته بود گناه داشت دلم نیومد بهش نه بگم!
_عزیز؟
_جون عزیز؟

_میشه خواهش کنم از زندگی من و اتفاق هایی که افتاده چیزی بهشون نگی‌؟
_دیونه شدی؟ کدوم دفعه حرف خونه ی کسی رو به خونه ی کسی دیگه بردم که دفعه دومم باشه؟!

_نه منظورم این بود اسمی از گلاویژ پیششون نیاری.. چون هیچکدوم از اون خانواده از رابطه ی من و گلاویژ خبر ندارن وحالا که همه چیز تموم شده

ترجیح میدم اصلا حرفی زده نشه و وانمود میکنم هیچوقت همچین کسی وارد زندگیم نشده!
_آره.. من هم تصمیم نداشتم حرفی از گلاویژ بزنم

به پروانه هم گفتم فردا که اومدن حواسش باشه و چشم وگوش ها بسته!
_ممنون.. چقدر خوبه که تورو دارم.. خداروشکر که دریایی از محبت و مهربونی مادرم شده!

_عماد؟ یه چیزی ازت بپرسم قول میدی بادلت جوابمو بدی؟
_بپرس قربونت برم..!
_نمیخوام با زبونت و طبق شرایط جواب بدیا!

_راجع به گلاویژه؟
_راجع به خودته!
_جون دلم؟ بپرس عشقم!
_هنوزم به صحرا فکرمیکنی؟ هنوزهم احساسی بهش داری؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.3 (4)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

25 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آذرخش
آذرخش
1 سال قبل

وایی باز صحرا باز صحرا الان تقریبا دلم میخواد عزیز رو بزنم با اینکه دوستش دارم

لمیا
لمیا
1 سال قبل

بابا کی عماد وگلاویژ برگردن مثل قبل اعععع طاقت نمیارم

دلنواز
دلنواز
1 سال قبل

هی بابا هیییییی چرت شدع که میدنش به صحرا

🝐ᴘᴇɴтᴀ
🝐ᴘᴇɴтᴀ
1 سال قبل

من وقتی رفتم از همه چی زده شدم
چت
رمان
حالا یکی میشه بمن خلاصه این ده پارت رو بگه
چیشد عماد و گلاویژ آشتی کردن؟😂🙄😂

𝐒𝐚𝐛𝐚
𝐒𝐚𝐛𝐚
پاسخ به  🝐ᴘᴇɴтᴀ
1 سال قبل

این پارتا خودش خلاصس نیاز ب خلاصه کردن نیس:/

🝐ᴘᴇɴтᴀ
🝐ᴘᴇɴтᴀ
پاسخ به  𝐒𝐚𝐛𝐚
1 سال قبل

🥲🥲

سوگل
سوگل
1 سال قبل

خیلی کم بود خییییلی 😒 اصلا ارزش خوندن نداشت دو دقیقه ای تموم شد🙇

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

اینجوری ک تو رمان زمان داره میگذره معلومه خیلی سخته و با سختی دارن میگذرونن☹مثلا ما دو هفتس گذشته برامون و تو خونه عماد و البته اتاق عمادیم داریم مکالمات بین عزیز و عماد میخونیم و اونروز برا اونا هنوز سپری نشده خیلی سخته😐

Sarina Sadeghi
Sarina Sadeghi
1 سال قبل

سلام ببخشید من عضو جدید این سایت هستم و خوب میخوام رمان بزارم میشه راهنماییم بکنید؟ خودم هر چقدر گشتم نتونستم بفهمم چجوری بزارم

Sarina Sadeghi
Sarina Sadeghi
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

کی میتونم بزارم ؟

گز پسته ای
گز پسته ای
1 سال قبل

این داستان : دل و قلوه دادن عمادو عزیز به هم😆😆😆😐

Elham
Elham
1 سال قبل

به اینکه مقدار پارت ها هر روز داره اب می‌ره کاری ندارم ولی خدا وکیلی سدر نشین؟
😐صدر نشین درسته

༺Aref༻
1 سال قبل

خب دوستان تبریک می گم
پای صحرا هم به ماجرا باز شد

༺Aref༻
1 سال قبل

دو هفتست هنوزم یک روز نگذشته

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

رمان حامد و پریماه تو پرانتز نوشته بود رژ لب تو پاک کن این اسم اش بود اگه دارید رمان اش را بزارید

Mobi
Mobi
پاسخ به  حدیثه
1 سال قبل

من که میزنم با من لج نکن رو میاره که پریماه و حامد هم توشن ولی فکر کنم اسمش با من لج نکن باشه

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

منم غرورم عین عماد هست با این که دخترم ولی دیگه نمی خوام تا این حد غرور داشته باشم چون که عماد همه را اذیت کرد

سمانه بلوطی
سمانه بلوطی
1 سال قبل

ویییییییی

ماریا
ماریا
1 سال قبل

وای فاطمه جون میشه همه شو بزاری بخونیم دیگ کلافه شدیم

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
پاسخ به  ماریا
1 سال قبل

رمان آنلاینه عزیزم یعنی اینکه نویسنده هر روز ی پارت مینویسه میده ب فاطی جون تا برا ما بذاره واسه همین کلش و نداره🙂

ranosh
1 سال قبل

ایش 😑

غزال
غزال
1 سال قبل

آدمو خسته میکنین از خوندن رمان چرا اینقد کم😐😐😐

دسته‌ها

25
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x