28 خرداد 1401 - رمان دونی

روز: 28 خرداد 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 7

  خوشمان نیاید؟!! با وارد شدن داخل سالن تقریبا جمع و جورِ خانه نزدیک است همانجا از حال بروم. دهانم دو متر باز است و دیگر حرفهای بابا و عمو منصور را نمیشنوم. ضعف میکنم و این خودِ خودِ شانس است. انگار من بنده ی خاص و موردِ عنایت پروردگار هستم و جای سوره و دخترهای فامیل و دوستان خالی!

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 112

  بازوهای افرا را در دست گرفته و نگران در چشمانش خیره شد. _ حالت خوبه؟ افرا دستانش را دور کمر او حلقه کرده و سرش را روی سینه اش گذاشت. . ._ از صبح کجا بودی؟ برای چی منو اینجا تنها ول کردی؟ تارخ کمر او را آرام نوازش کرد. _ ببخشید. کارم طول کشید. کلمه‌ی کار اسم عتیقه

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 10

  یکی دوباره هم به در زدم ولی بازم چیزی نگفت نگران شدم و به خودم این اجازه رو دادم که برم داخل…. دستگیره رو با احتیاط بالا و پایین کردم و رفتم داخل. اولین جایی که نگاه کردم تخت خالیش بود. نبود!؟ مگه میشد نباشه !؟ با اینکه غیر ممکن بود اون هیکل و قدو قواره یه شبه آب

ادامه مطلب ...

انتقام یا عشق (خون اشام) پارت ششم

سلام وا این یک پارت هدیه ب افتخار دوست عزیزم 🙃♥ چشمانم را با صدایی باز کردم -سینره سینره؟ چرا اینجا خوابیدی مادر، بلند شو بلند شو بریم داخل با تعجب دهانم باز موند چرا چرا اینجام من ت بغل اههه سرمو بلند کرد وب اطراف نگاهی انداختم اما در اخر با ناامیدی ب داخل رفتم این خودش یک دلیل

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 117

  دلارای سرش را پایین انداخت بیشتر از قبل دلش مرگ میخواست چه کار کرده بود؟! با خودش ، با او و مهمتر از همه با بچه ای که هومن قرار بود به فرزندی قبول کند… خواست بگوید پشیمانت نمیکنم بگوید جبران می کنم بگوید از همین لحظه به بعد فردی به اسم ارسلان در زندگی ام وجود ندارد خواست

ادامه مطلب ...

رمان خلسه پارت ۴۹

  رمان خلسه: ۱۴۸پارت بعد از سرو شام موزیک لایتی پخش میشد و مهمانها مشغول صحبت بودند که معراج آرام گفت _یه بهونه‌ای پیدا کن بریم اتاقت با شیطنت گفتم _تو که قبلا اتاقمو دیدی _اینبار نیتم مثل قبل نیست از آن خنده‌های تخس قشنگش که عاشقش بودم کرد و سرش را با ژست جذابی سمت مهمانها برگرداند. ادا و

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 120

  تاآخرشب بی هدف توخیابون ها چرخیدم و آهنگ گوش دادم.. فکرمیکردم حالم خوب بشه اما بهترکه نشدم هیچ، بدترهم شدم.. باصدای زنگ تلفنم کلافه صدای موزیک رو کم کردم و بافکر اینکه بازهم عزیز پشت خطه بدون نگاه کردن به شماره، جواب دادم؛ _جانم عزیز؟ باشنیدن صدای تودماغی بهار چشم هام گرد شد.. این وقت شب چیکار داشت؟ _الو

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 30

  یزدان نگاهش را پایین کشید ……… هیچ ترسی از روزهای سخت و عذاب آوری که تورج از آن حرف می زد نداشت …….. اصلا سختی هایی که تورج از آن حرف می زد ذره ای برایش عجیب و غریب نبود …….. او در سختی به دنیا آمده بود . در شرایط فلاکت باری بزرگ شده بود و قد کشیده

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 96

  تا اینکه چند دقیقه بعد بالاخره زبون باز کرد و نوشت: «میران یه چیزی بپرسم؟» «بپرس..» «کار تو بود؟» حتی توضیح نداد چی کار من بود و خب احتیاجی هم نبود.. وقتی اینجوری پرسیده یعنی فهمیده که کار من بوده و حالا فقط می خواد مطمئن بشه! می دونستم دیر یا زود خبر به گوشش می رسه ولی فکر

ادامه مطلب ...

انتقام یا عشق(خون اشام) پارت پنجم

همینطور ک راه میرفتیم ب اطرافم نگاه میکردم نمیتوانستم تشخیص بدم کجاییم مکانی ک داشتیم میرفتیم جدید بود و شاید میتوانم بگم اولین بار بود ک داشتم ازش رد میشدم شایدم توی. باران و مه معلوم نبود. تا نصفه های جنگل ب دلیل وجود درخت ها بارانی ب سر من نمیخورد اما یکم ک گذشتیم باران شدید ک بیشتر ب

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 48

  _درسته نفهمیدم چی شد اما بازهم خواهش میکنم این کار رو با پدر ومادرت نکن، بخدا هیچکس وهیچ چیز باارزشی توی دنیا نیست که جای پدرو مادر رو واسه آدم پرکنه! جلوی خونه نگهداشت وگفت: _همینجاست؟ _اوهوم! اون خونه در قهوه ای خونه ی ماست! باحالت بامزه ای گفت: _باشه یادم میمونه خواستم بیام پیشت خونه رو بلد باشم!

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 191

  دستم رو از پشت گرفت و نگه داشت. سرمو چرخوندم سمتش و زل زدم به صورتش. به چشمهای لعنتیش. به چشمهایی که این روزها عجیب فکر میکردم دلیل آرامشم هستن. قلبم تند تند میزد و ریتم نفهسام غیر عادی و سریع تر از معمول شده بود. تحملش رو نداشتم. واقعا تحمل آدمی رو که تا همین یک ساعت پیش

ادامه مطلب ...