رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 7
خوشمان نیاید؟!! با وارد شدن داخل سالن تقریبا جمع و جورِ خانه نزدیک است همانجا از حال بروم. دهانم دو متر باز است و دیگر حرفهای بابا و عمو منصور را نمیشنوم. ضعف میکنم و این خودِ خودِ شانس است. انگار من بنده ی خاص و موردِ عنایت پروردگار هستم و جای سوره و دخترهای فامیل و دوستان خالی!