رمان رسپینا پارت ۴۰
دختر شیطونی بودم اما همیشه بخاطر کنترل های خانواده این شیطنت رو اکثرا سرکوب میکردم ، شاهین بهم جرعت و جسارت داد ، تا خودم باشم ، اگه اخلاق بدی رفتار بدی دارم عوضش کنم، یه روز مشکلی توی پرونده کاریش ایجاد میشه و مجبور میشه بره اما من خونش گفتم منتظرش میمونم ، برام شده بود یه برادر