رمان گریز از تو پارت ۳۲
_من با زبون درازیات کنار اومدم، با توهینات و همین سرکشی هاتم کنار اومدم. گفتم دختر بچه ایی بخاطر همین از کنارشون رد شدم. اما… انگشتش اشاره اش شده بود آونگی تا چشمان یاسمین را مدام با حرکات تندش منحرف کند. _اما این خونه خط قرمزایی داره که اگه بشکنه… یاسمین با ترس جمله ی نیمه تمام او را