رمان تارگت پارت 151

4
(4)

 

با چشمای گرد شده زل زدم به میرانی که هیچ اثری از بلوف تو حرف و نگاهش دیده نمی شد و کاملاً داشت با جدیت این موضوع رو بیان می کرد..
– یعنی چی.. من.. میگی من.. بابت اون فاکتورا و خرجایی که کردم از داییم پول بگیرم؟
– صد در صد باید بگیری.. وگرنه هم من و از خودت ناامید می کنی.. هم پیش خودت شرمنده می شی که چرا از موقعیتی که داشتی استفاده نکردی.
یه کم تو سکوت به فکر فرو رفتم و دیدم.. انقدری هم راه حل عجیب غریبی نیست.. به هر حال من اون موقع هرچی پول داشتم و واسه تعمیرات اون خونه خرج کردم پس.. منطقیه که بخوام حالا که خونه رو فروختن.. سهم خودم و ازشون بگیرم!
– پولش انقدری هست که بشه پول پیش یه خونه کوچیک یه نفره؟
یه کم فکر کردم و بعد با اطمینان سرم و به تایید تکون دادم:
– آره.. آره فکر کنم بشه.. خودمم یه کم پس انداز دارم. اگه بگردم با این پول حتماً می تونم یه جایی رو پیدا کنم.. یعنی.. باید بتونم!
– خب پس.. همین کار و بکن.
نگاهم یه کم بین چشمام چپ و راست شد و نالیدم:
– اگه ندادن؟
– ازشون شکایت می کنی.. اول میگی که این کار و می کنی.. اگه بازم ندادن.. با هم میریم که اقدام کنی!
– بد نیست؟
– کاری که اونا با تو کردن و بدون اینکه بهت بگن خونه ای که محل زندگیت بود و فروختن بد نبود؟ آدم از بزرگتراش باید چیز یاد بگیره.. تو هم از خانواده داییت.. بد بودن یاد بگیر!
– اونا.. اونا الآن فکر می کنن که من باید تا آخر عمرم بهشون مدیون باشم.. به خاطر اینکه زیر پر و بالم و گرفتن و طبقه بالا خونه اشون و دادن به من که این چند سال توش زندگی کنم. نمی تونن خودشون و قانع کنن که من.. حقی تو اون خونه دارم!
– تو باید قانعشون کنی درین! قرص و محکم برو جلو.. یه ضرب حرفت و بزن.. نذار ساکتت کنن.. بگو همون چند سال پیش من با پولی که واسه این خونه خرج کردم می تونستم یه جایی و اجاره کنم و تنها زندگی کنم. بگو این خرجی که کردم رفته رو قیمت خونه اتون و مشتری هم صد در صد اون و حساب کرده پس.. دیگه حرفی نمی مونه.
راست می گفت.. منطقی ترین راهی که پیش روم بود همین به نظر می رسید.. حالا شاید.. البته شاید که نه.. حتماً دلخوری پیش می اومد ولی.. به قول میران اونا هم همین کار و با من کردن.. از جایی ضربه زدن که اصلاً فکرشم نمی کردم.. پس.. حق داشتم مقابله به مثل کنم!

سرم و به تایید حرفای میران تکون دادم و گفتم:
– همین کار و می کنم!
– امیدوارم بدونی اینکه ترغیبت کردم برای این کار.. معنیش این نیست که پشتت نیستم و قراره تنهایی بری جلو.. نه.. من همه جوره هوات و دارم. ولی اینکه بری جلو.. تو روشون دربیای و حقت و بگیری.. هم خودت و راضی تر می کنه هم من و.. نذار انقدر راحت پا بذارن رو همه چی و از روت رد نشن! در نهایت.. اگه دیدی نمی شه.. اگه دیدی همه زورت و زدی و موفق نشدی.. بدون در این خونه تو هر لحظه و ساعتی به روت بازه.. من محاله بذارم کسی که قراره به زودی.. تا آخر عمر مال خودم بشه.. جایی نداشته باشه که شب به شب سرش و توش با خیال راحت رو بالش بذاره!
نفسی که اون لحظه کشیدم.. بعد از دیشب و حرفای زن دایی.. راحت و پر آرامش ترین نفسی بود که وارد سیستم تنفسیم شد.
حرفای میران یه لیوان آب خنک خالی کرد رو آتیش وجودم. فکر می کردم ته تهش می خواد بگه دیگه باید با خواستگاری موافقت کنی و یه ازدواج عجولانه داشته باشیم واسه اومدنت به این خونه ولی.. با نهایت عقل و منطق.. بهترین پیشنهاد ممکن و بهم داد.
راست می گفت.. حداقلش این بود که این شکلی شرمنده خودم نمی شدم و احساس نمی کردم اونا من و به چشم یه حیوون درازگوش دیدن که هرچی بگن بی برو برگرد قبول می کنم!
لبخند عمیقی به روش زدم و صادقانه گفتم:
– نداشتمت چیکار می کردم؟
برعکس من لبخند نزد و فقط با همون خیرگی بهم زل زد.. بعد با کمک دستاش خودش و از تو آب بالا کشید و بیرون اومد..
– نخیر.. نذاشتی شنا کنم!
درحالیکه سعی می کردم نگاهم به بدن خیسش. به خصوص اون مایوی چسبیده به تنش نیفته گفتم:
– چیکار به تو دارم؟
میران ولی برعکس من.. بدون خجالت و رودرواسی.. بدون اینکه تلاشی برای پوشوندن خودش داشته باشه نزدیک شد و گفت:
– می شه این دلبری کردن تو رو دید و یه دل سیر نبوسیدت؟
قبل از اینکه بخوام جمله اش و پیش خودم تجزیه و تحلیل کنم خم شد و لباش و چسبوند به صورتم و جوری عمیق بوسید که از اونور صندلی نزدیک بود بیفتم!
خجالتزده خندیدم و لبم و به دندون گرفتم ولی میران ول کن نبود و به محض تموم شدن یه بوسه.. یکی دیگه کنارش می کاشت..

تا اینکه با همون خنده معترض شدم:
– نکن میران خیسی.. همه لباسام و خیس کردی!
اهمیتی نداد.. حالا پشت سرم وایستاده بود و بعد از کنار زدن شال به جون گردنم افتاده بود و بوسه هاش هم.. عمق بیشتری به خودش گرفته بود!
انقدری که ضربان قلبم و تند کرد و نفس هام و کوتاه!
– میران…
– هیــــــس!
چشمام و بستم و سعی کردم به استرس هام فکر نکنم و فقط لذت ببرم.. ولی نمی شد من.. من هنوز آمادگی نداشتم واسه رفتن تا ته این بوسه ها که می دونستم به کجا ختم می شه!
تصمیمم و خیلی وقت پیش گرفتم.. با میران می شد همه چیز و تجربه کرد و خیالت راحت بود از اینکه جا نمی زنه و ولت نمی کنه.. این بهم ثابت شده بود.. پس لزومی نمی دیدم همه چیز و به بعد از ازدواج موکول کنم.. ولی.. احتیاج به زمان داشتم!
با این حال اجازه دادم میران به این بوسه های پر تب و تابش ادامه بده و ضد حال نباشم.. به خصوص الآن که حرارت و گرماش و از نفس های داغ و تندی که پوستم می خورد حس می کردم!
تا اینکه خودش با یه دم عمیق جدا شد و فاصله گرفت.. منم درحالیکه فقط داشتم به رطوبت و گرمای چسبیده به پوستم و جاهایی که از شدت مکش لبش نبض می زد فکر می کردم آب دهنم و قورت دادم و بلند شدم..
آروم چرخیدم سمت میران.. پشت به من بود و دستاش و تو موهاش فرو کرده بود.. می دونستم داره خودش و به خاطر من کنترل می کنه و از این بابت واقعاً ازش ممنون بودم.
ولی انگار حضورم دیگه داشت اذیتش می کرد که لب زدم:
– من.. من دیگه میرم.. مرسی که.. با حرفات آرومم کردی.
فکر می کردم با رفتنم در حقش لطف می کنم ولی برعکس بهش برخورد که چرخید سمتم و توپید:
– قرار نیست اینجا بهت تجاوز کنم که با دو تا بوسیدن داری در میری!
با چشمای مات مونده زل زدم به چهره سرخ شده اش.. کاملاً به تته پته افتادم با این برخورد تندش و گفتم:
– من.. همچین فکری نکردم یعنی.. یعنی فقط خواستم برم که.. تو اذیت نشی!
– خیله خب برو.. ممنون!
هنوز ناراحت کلافه بود و من این و نمی خواستم.. از اول اومده بودم که بمونم و فکر نمی کردم با این حرفم همچین برداشت بدی پیدا کنه..
– تا دوش بگیری.. ناهار درست می کنم!
روش و برگردوند و حین رفتن سمت قسمتی که مخصوص دوش گرفتن بود با همون لحن تند لب زد:
– لازم نکرده.. برو خونه ات! احتیاج به ناهارم ندارم تا چند وعده سیرم کردی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مادما‌زل کیانی
مادما‌زل کیانی
1 سال قبل

تو قوانین نویسندگی ذکر شده هر پارت حداقل باید از 50 متن تشکیل شده باشه..
و هر فصل از 50 پارت .

نویسنده رمان قلم قوی داره و اسم جذب کننده ای برای رمانش انتخاب کرده-!

رمان شروع جالبی داشت..

من بعد چند روز اومدم بقیه رمان و بخونم
ولی تموم کردن هر پارت فقط چند ثانیه ازم وقت برد و این بنظرم به هیج وجه جالب نیست =\

لمیا
لمیا
1 سال قبل

وااا حالا دختره چی گفت این میران ما زود کینه به دل میگیره

Ella
Ella
1 سال قبل

قضیه داره به جاهای باریک میرسه😂😐

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x