23 مرداد 1401 - رمان دونی

روز: 23 مرداد 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 63

  صورتش جمع میشود و ناله ای میکند. -آخ آی خاله گفتم که… عمو گفت بیام یه سر و گوشی آب بدم ببینم چه خبره… بی اراده از دهانم میپرد: -عمو بیخود کرد! همان لحظه تقه ای به درِ خانه ی بهادر میخورد! قلبم!! رادین میگوید: -بی احترامی نکن خاله… بده که ازت خبر میگیره؟ وای از دست این رادین

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت 86

  _بگو‌ باباجان ، ببینم چیشده دخترم زنگ زده بهم. نمیدونستم چطور بگم ماجرا رو و بابام از سکوتم متوجه شده بود _بگو عزیز دردونه انقدر لقمه رو نپیچون کمی لحنش شوخ شد پیشت نیستم که بزنمت راحتی صدای خندم بلند شد _آخه خیلی دست بزن داری بابا ! یه چیزی بگو قابل باور باشه تو محاله دست رو من

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 33

  پلک بست و با شنیدن صدای قدم های بلندی حواسش جمع شد‌. کاغذ را توی لباس پنهان کرد و از جا بلند شد. دستپاچه بود و هر کسی رنگ و روی پریده اش را میدید تا عمق ماجرا را میخواند. نفس عمیقی کشید و کمی بعد ماهرخ را دید که متحیر و وحشت زده میان چارچوب در ایستاده و

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 66

  اگه میزد تو گوشم یا سرم داد میکشید یا حتی بد و بیراه تحویلم میداد محال بود تا به این حد عصبی بشم. یا که بهم بریزم و احساس ناامنی بکنم. اون جوری حرف میزد که انگار همه آدمای اطرافش برده هاش بودن. برده هایی که هر وقت اراده کنه به دستشون میاره اما من نمیخواستم روزی حتی گذرم

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون (خون‌آشام) پارت ۱۰

    خواستم حرفی بزنم که در کمال تعجبم تبدیل به گرگی بزرگ و سیاه رنگ شد ، نگاهی به آسمون انداختم ، ماه کامل بود و این اصلا معنای خوبی نداشت ، با به نمایش گذاشتن دندان های بلند و تیزش و چشمان قرمزی که در تاریکی شب میدرخشید شروع به در آوردن صداهای ترسناکی از خودش کرد ،

ادامه مطلب ...

رمان وهم پارت 34

  -چون می تونستم دوست داشتنشو حس کنم. لبم رو محکم گزیدم و جلوی هرگونه قطره اشکی رو گرفتم اما چشمام به قدری پر بود که تصویر اراز رو تار می دیدم. از روی مبل بلند شدم و با بغض مسخره ای گفتم: -اره اراز حق باتوئه،من ندیدمش ولی می تونستم دوست داشتنشو حس کنم. با تک تک سلولام می

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 175

  ارسلان که تلفن را قطع کرد، دلارای از جا پرید: _قرارِ از اینجا بریم نه؟ ارسلان با چشم‌های ریز شده سمتش برگشت . _نمی‌ریم . همین کلمه برای فرو پاشیدن دخترک کافی بود‌. ارسلان مچ دستش را گرفت و فاصله اش را با صورتش کم کرد و ادامه داد _اگه تو پاتو کج نذاشته بودی و مثل یه دختر

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 226

  من مادرمو خوب میشناختم. مطمئنم ته قلبش خیلی هم از اینکه شهرام منو میخواست ناراضی نبود. به هر حال اون تمام فاکتورای لازم و مد نظر مامان خانم منو داشت! ثروتمند بودن ، جذاب بودن، برو بیا داشتن… با گوشاره ی توی گوشش ور رفت و گفت: -رهام خیلی شاکیه! با شریکش زدن به تیپ و تاپ هم. این

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 16

  از لحن تند و تیزش یه لرزه کوچیک تو بدنم افتادم… دستامو مشت کردم و سرمو پایین تر بردم جوری که چونه ام به سینه ام چسبید… سوگل بس کن..به سورن فکر کن..داری با این کارت جونش رو تو خطر میندازی..تمومش کن…. کاش لال میشدم و حرف نمیزدم… اگه بیرونم کنه چی؟..یا یه بلا ملایی سرم بیاره.. سامیار وقتی

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون (خون آشام)پارت ۹

با هربار نزدیکتر شدن چاقو به بدنم ، پوستم به خارش و سوزش می افتاد ، راه فراری نداشتم این دیگه آخر خط بود …. پوزخندی سرداد و در حالی که چاقو را روی پوست بدن و گردنم حرکت میداد گفت : _ دختر جون ! میدونی من کی ام ؟ یا بهتر بگم میدونی قاتلت کیه ؟ پس بزار

ادامه مطلب ...

رمان وهم پارت 33

  -شهروز ملکان! حالا همه چیز داشت باهم جور در می اومد. نگاه منتظر و پر از منظورم رو که دید گفت: -شرکت ما و شرکت ملکان ها باهم یه پروژه مشترک داشتیم. از سه ماه بعدش من فهمیدم یه سری حساب ها باهم نمی خونه و یه چیزایی انگار جور در نمیاد. اوایلش فکر می کردم بخاطر اون اتفاق

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 14

  من چم شده بود؟ این رفتار ها ازم عجیب بود حس میکردم همین الان بهش نیاز دارم نمیخواستم طوری بگم که باعث شم نگران شه همینطوریش هم با احتیاط رانندگی نمیکرد انگار خیلی منتظرش گذاشتم که گفت _ الو دلارام؟ اونجایی؟ صدامو داری؟ به خودم اومدم _سلام آره دارم صداتو خوبی؟ با اینکه نهایت تلاشم رو به کار گرفتم

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 152

  رفت و من با لبای آویزون مونده و چشمای پر شده از اشک زل زدم بهش.. چرا اینجوری کرد؟ من که.. من که حین بوسیدنش حرفی نزدم.. خودش جدا شد! چرا منظورم از اون جمله رو نفهمید و اینجوری برای خودش یکه تازی کرد؟ یعنی حرفم انقدر بد بود که بهش برخورد؟ نمی دونم.. شایدم حق داشت و بعد

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 31

  عمه یا مامان هنوز حرف های توی بیمارستان بهم زد توی مخم بود عمه دستی به گونه اش زد.. -وای این کیه افتاده به جون ارش داره می زنش.. پاشید کمک کنید الان می کشتش بی اختیار از جام بلند شدم.. نه برای ارش برای اینکه کسی بیاد اومده بود اینجا اگه هاشم بود از خدمتش در می اومدم..

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 104

  ازجاش بلند وهمزمان غر زد: _آخه چرا پاتو میذاری تو شیشه؟ مگه ندیدی شیشه شکسته روی زمین هست.. قبل از اینا چندبار تذکر دادم اینجا نیا نکنه جاییت زخمی بشه! بی توجه به غر زدن هاش از شدت درد چشم هامو محکم روی هم گذاشتم و اشکمو پس زدم.. واقعا دردش از توچشمام میزد بیرون! بانزدیک شدن صداش چشم

ادامه مطلب ...