رمان گریز از تو پارت 81
_تو به من گفتی مادرت و میارم پیشت. دو روز نشده حرفت و عوض کردی؟ مرد نیستی؟ مشت ارسلان جمع شد روی زانویش: مواظب حرف زدنت باش یاسمین. به چه حقی سرت و انداختی پایین و اومدی تو اتاقم؟ یاسمین دستش را در هوا تکان داد: تو به چه حقی میخوای مامانم و بفرستی از ایران بره؟ بازم گولم