“خدمتکار عمارت درد” پارت 4

1
(1)

سرش تو گوشی بود هی پوزخند می‌زد

رفتم جلوتر

 

+  آقا منو صدا کردین؟!

 

سرشو که آورد بالا محو چشمای عسلیش شدم

چقدر رنگ چشماش آدمو جذب میکنه

 

یکی محکم زد تو میز که اومدم به خودم

مارال خاک تو سرت دختر باز خراب کردی…

 

کوروش: مارال با توام حواست کوجاست؟!

 

+  ببخشید آقا حواسم نبود!

 

کوروش: فردا از اتاقت به هیچ عنوان بیرون نمیای

فهمیدی؟!

 

+ اما آقا…

 

یه نگاهی بدی بهم کرد که نتونستم بقیه حرفمو بگم

 

کوروش : اما چی مارال؟!

تو جرئت داری پاتو از اتاق بزار بیرون تا بهت بگم چرا از اتاقت نری بیرون؟!

 

چی میتونستم بگم تنها امیدم برای رفتن از اینجام پر کشید رفت…

 

+ آقا با من کاری ندارین؟!

 

کوروش: برو از آقا مرتضی لباسامو بگیر بزار تو اتاقم…

 

جا خوردم

کوروش هیچ وقت نمیذاشت کسی بره تو اتاقش جز آنا

 

+ آقا شما که اجازه نمیدادین کسی بره تو اتاقتون…

 

کوروش: باید به تو جواب پس بدم

 

چرا سوال بیخود پرسیدم وقتی جوابشو میدونستم…

 

+ نه آقا ببخشید

من با اجازه تون برم

 

دیگه حرفی برای گفتن نداشتم رفتم سمت نگهبانی لباسو از آقا مرتضی گرفتم

 

اتاق کوروش طبقه بالا بود کنار اتاق کیانا…

آخرین باری که تو اتاقش رفتم بچه بودم بعد از اون دیگه هیچ وقت تو اتاقش نرفتم

قلبم چرا تندد میزنه؟!بدنم داغ کرده؛ دستام میلرزه

 

خوب بزار درو باز کنم…

 

چشامو بستمو داخل اتاق شدم

 

یک

دو

سه

چشامو باز کردم

وای خدا این اتاق کوروشه…

 

چقدر خوشگله..‌.

 

چقدر عوض شده آخرین بار یادمه همه چیز ست کرم و قهوه ای بود

 

الان همه چیز رنگ مشکی و طوسیه

 

خودمو انداختم رو تختش بالشت تو بغلم گرفتم بوش کردم

 

آخ بوی عطرش مثل همیشه سردو تلخه…

باید ببینم عطرش چیه یکی واسه خودم بخرم…

 

وای الان لباسش چروک میشه بزارمش تو کمدش

همیشه خدا همه چیزش تمیزه و منظم…

این نقاب چیه؟!

مگه جشن بالماسکه اس؟!

 

روی زمین یه قاب عکس افتاده بود

 

چرا رو زمینه؟!

ببینم چیه؟!

 

وای این که عکس منو کیانا و کوروشه

یادش بخیر چه قدر اون روز کوروش اذیت کردم

 

بهم میگفت مارال دستم بهت برسه میدمت به ممد قلی ببرتت زنش بشی..‌.

 

منم اون موقع ها که زبون الانو نداشتم میشستم رو زمین گریه میکردم

میومد بغلم می‌کرد میگفت به هیچ کس نمیدمت..‌.

 

وای خدا چرا صورتم خیسه؟!

من گریه کردم

اشکامو پاک کردم

 

عکسو سر جاش گذاشتم کاش ببرمش پیش خودم

کوروش خیلی فرق کرده کوروش قبل نیست…

 

چشم خورد به عطرش روی میز

ببینم اسم عطرش چیه؟!

(هوگوبوس)

بزار یه پیس بزنم ببینم خودشه

عطرشو تو بغلم گرفتم عمیق نفس کشیدم

 

آر خودشه…

 

یدفعه در وا شد عطر از دستم افتاد

صدای شکستنش توی کل اتاق پیچید…

سرمو بالا گرفتم که…

که تو چار چوب در قامت کوروش نمایان شد..‌‌.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
H...:)
H...:)
1 سال قبل

این از اون رماناس ک حرص میخورم😂

mehr58
mehr58
1 سال قبل

واوبلا 😁 

ثنا
ثنا
1 سال قبل

 😂  😂  😂 

Ella
Ella
1 سال قبل

😂 وقتشه کتک بخوره

نازنین مقصودیان
نازنین مقصودیان
1 سال قبل

یه صلوات محمدی پسنده برای شادی روح دخترمون مارال

sanaz
sanaz
1 سال قبل

اوه اوه خدابه دادش برسه😂😂🤦‍♀️

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x